سنگ در سم بودن
جملاتی از کاربرد کلمه سنگ در سم بودن
جنونِ دَوریِ من بیش میشود از سنگ درین ستمکده حالِ فَلاخَن است مرا
باری، ز سنگ، چشمهٔ آب آورد پدید باری از آب چشمه کند سنگ در شتا
چند خود را زخیال تو به خواب اندازم ؟ چند از تشنه لبی سنگ در آب اندازم؟
سنگ در ساغر نیک و بد ایام زنند وز کف سنگدلان نصفی و ساغر گیرند
در میان مهربانان مهر دار و گو مباش همت ارباب دل خود سنگ در کار آورد
بلب شرار و بگیسو غبار و، ابرو، چین بسان مردم مصروع سنگ در دامان
ولی روزگاری بباید دراز که گوهر شود سنگ در کان راز