سنگ اخر

معنی کلمه سنگ اخر در لغت نامه دهخدا

( سنگ آخر ) سنگ آخر. [ س َ خ ُ ] ( اِ مرکب ) آخر سنگ : روز دیگر آن فقیر بوفای وعده بدانجا رفت از کاروان اثر ندید نگاه کرد سنگ آخر نمانده بود. ( تاریخ جدید یزد ). رجوع به سنگاب شود.

معنی کلمه سنگ اخر در فرهنگ فارسی

( سنگ آخر ) آخر سنگ

جملاتی از کاربرد کلمه سنگ اخر

آخر این تیشه به بن آید و این شیشه به سنگ آخر این می ز سبو ریزد و این شهد ز جام
اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها نگین را همچو سنگ آخر به پای نام می‌بندم
انصاف ده، ای شیشهٔ طاقت زده بر سنگ آخر به بغل دل بودم، خاره ندارم
الا ای موی مشکین رنگ آخر شدم مویی نیم از سنگ آخر
مشو در هم ز سختی‌های دوران چون سبک‌مغزان که سنگ آخر نصیب پسته‌لب بسته می‌گردد
به راه عشق از فرمان جانان سر مپیچ ای دل که ترسم آبشارآسا، سرت آید به سنگ آخر
هگل اندیشه را «روح زمانه» می‌نامید. از نظر او همهٔ افکار و احساسات یک زمان، روح آن عصر را تشکیل می‌دهد و هر چیزی در تاریخ نتیجهٔ آن است. «مردان بزرگ تنها وقتی مؤثر بوده‌اند که ندانسته آلت «روح زمان» شده‌اند. اگر مرد فوق‌العاده‌ای با روح زمان سازگار نباشد، ضایع می‌گردد و بهتر آن است که هرگز نمی‌بود. آن فرزندی که نابغه می‌شمارندش از پیشینیانش بزرگ‌تر نیست؛ این پیشنیان هر کدام سنگی بر روی بنا نهاده‌اند و نابغهٔ خلف این خوشبختی را دارد که آخر از همه می‌رسد و سنگ آخر طاق بنا را می‌گذارد و بنا به نام او تمام می‌شود. چنین اشخاصی از افکار کلی که در زوایای وجودشان است آگاهی ندارند ولی نیازمندی‌های زمان را خوب می‌شناسند و می‌دانند که دنیا مستعد قبول چه چیزی است. از این روی مردان بزرگ آفریننده نیستند بلکه قابله‌اند و زمانه را کمک می‌کنند تا آنچه را که از مدتی پیش در رحمش رشد کرده است بزاید». در حقیقت هگل معتقد بود این تاریخ است که مردان بزرگ را می‌سازد نه بالعکس.
وی صبح اگر از دل کُهْ میندمی یعنی که ز سنگ آخر از پرده برآی
اینهمه در زیر سنگ آخر برآید روزگار وینهمه بر بام زنگ آخر برآید این صدا