سخن پز

چنان اندرین سعی بردم ز بن ز هر در بسی گرد کردم سخن

اما مراحلى است از اين پائينتر كه در استعداد انسانها است و آن مرحله شناخت اجمالى صفات، و شناخت تفصيلى افعال او است ، اين مرحله براى انسان ممكن است و دستور (معرفة الله) ناظر به همين مرحله است ، آيه مورد بحث از همين مرحله سخن مى گويد كه مشركان در آنلنگ و وامانده اند.

گردال شود قافیه در محفل ما نیست جای سخن از سبحه و سجاده که مستیم

با ما سخن از چنگ و دف و مطرب و می گوی نه وعظ که ما را سرِ افسانه نباشد

اين سخن وه كه چه خوش گفت يكى مرد حكيم فقر اميد فزايد بهدل و نعمت ، بيم

از رسانیدن پیغام رهی عار مدار بگلستان چو درآیی سخن خار بگو

بدو گفت پیمانت خواهم نخست پس آنگه سخن برگشایم درست

اين سخن زيباى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه من بهترين شما نسبت به همسرانخودم هستم . اگر جلوه هاى متعددى داشته باشد، يكى هم رافت و عطوفت و كمك و تفقدو حق گزارى و قدرشناسى نسبت به زنان است كه حضرترسول (صلى الله عليه و آله ) هم عملا چنان بوده ، هم به چنين رفتار متعالى وبزرگوارانه اى سفارش مى فرمود و از ستم و اجحاف در حق زنان نهى مى كرد.

در وقت گشایش زبان نام تو بود اوّل سخنی که در زبان من بود

مردم این شهر لُرتبار از ایل بختیاری هستند و از دو طایفه بزرگ (اولاد حاجعلی و هلیسادی) می باشند که به زبان لُری بختیاری سخن می گویند

گرفته روزن گوشت به قیل و قال جدل سخن سرایی این بی زبان چه می دانی؟

گر نظم گوهرست نثار تو از خَدَم نظم سخن به است ز مدّاح تو نثار

أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا خردهای ایشان ایشان را باین سخن میفرماید، أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (۳۲) بلکه ایشان قومی‌اند ناپاک شوخ از اندازه بیرون.

سفير تو بازگو كننده خردت مى باشد و نامه ات گوياترين سخنورى است كه ازتو سخن مى گويد.

گوش دارند اما سخن دنيا را نمى شنوند. دنيا براى مؤ من مايه عبرت است نه براى غير مؤمن

مـؤ لف گـويـد: كه ظاهر اين روايت آن است كه آن شب را حضرت تا صبح بيدار بودند وبـا زكـريـا سخن مى فرمودند پس بايد آن سخنان مطالب خيلى مهمه باشد و آن نيست جزمذاكره علوم و اسرار چنانكه در حال حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم با سلمانرضى اللّه عنه ، قريب به همين نقل شده :

در تـعـقـيـب آيـات گذشته كه سخن از تلاش و كوشش مخالفان براى محو آيات الهى مىگـفـت در آيـات مـورد بحث ، اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب سرسخت مىكند.

گفت ابروی تو با دل سخنی چند نهان جلوه‌ات آمد و کرد آن سخنان جمله عیان

از كتاب (گشتى در حركت ) بشنو كه باز سخن دوست شيرين است :