سخن با منافقان

معنی کلمه سخن با منافقان در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سخن با منافقان (قرآن). نَفَق، ایجاد سوراخى در زمین است که راه رهایى داشته باشد -همانند سوراخ موش -
پیامبر صلی الله علیه وآله، موظّف به سخن رسا و تأثیرگذار با منافقان، هنگام دعوت آنان:وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً.
نساء/سوره۴، آیه۶۱.
۱. ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۵، ص ۱۷۷، «نفق».
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳۱، ص۱۳۱، برگرفته از مقاله «سخن با منافقان».
...

جملاتی از کاربرد کلمه سخن با منافقان

به غمزه صد سخن با جان بگفتند به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
پس هر كس طبق رضاى من عمل كند، سه خصلت بدو دهم : شكرى كه آلوده بهجهل نباشد، و ذكرى كه با نسيان همراه نباشد، و محبتى كه محبت خلق را بر آن رجهان ندهد.وقتى كه مرا دوست بدارد، من نيز او را دوست خواهم داشت و ديده قلبش را بگشايم ، تاجلالم را نظاره كند. هيچ چيز را بر او مخفى نگذارم و در ظلمت شب و روشنايى روز با اونجوا كنم ، تا اين كه از سخن با خلق و همنشينى با آنها منقطع شود. كلام خود و ملايكه امرا به گوشش رسانم تا خلق از او حيا كند و بر روى زمين گام بردارد، در حالى كهمغفور درگاه من است ، قلبش را آگاه و بينا قرار دهم كه هيچ چيز از بهشت و جهنم بر اومخفى نماند و آنچه كه در روز قيامت او هول و وحشت بر مردم مى گذرد و نيز، آنچه كه باآن ، اغنيا و فقرا و علما و جهلا، محاسبه شوند، بدو نشان دهم . قبرش را روشن كنم و نكيرو منكر را به سوى او فرستم تا از او سؤال كنند و غم مرگ و تاريكى قبر و وحشتش رانبيند و ميزان را نصب كنم و ديوان را نگشايم . نامه اعمالش را به دست راستش دهم كه آنرا باز كند و بخواند، و ميان او و خودم ترجمانى قرار ندهم . پس اين است صفات محبين...
ابو بكر بن عياش گويد: چهار پادشاه در مذمت سخن با هم بحث مى كردند. يكى گفت : منبر آنچه گفته ام پشيمانم ، در حالى كه بر آنچه نگفته ام پشيمان نيستم .
میان این گواهان بر لب آرم این سخن با تو
و مخصوصا از اين قبيل است وعده اى كه به يهود داده و فرموده : (فاذا جاء وعد الاخرةليسووا وجوهكم ) كه وعده داده شدگان تا زمان تحقق آن وعده و پيشگويى زنده نماندند،و در عين حال روى سخن با يهود عصر نزول است ، كه شما چنين و چنان مى شويد. و نظيرآن وعده در گفتار ذى القرنين است ، كه بنا به حكايت قرآن كريم گفت : (فاذا جاء وعدربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا).
سخن با من نمی گویی ز خاموشیت حیرانم تویی این با خیالی از توام پیش نظر مانده
بـنـابـرايـن ، آيـه مـورد بـحـث مـذمت و توبيخ غيابى از ايشان است ، و در آن روى سخن رامـتـوجـه رسـول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) كرد، و مستقيما با خود آنان سخن نگفت ،تـا بـيشتر تحقيرشان كرده باشد و بفهماند اهل نجوى لياقت آن را ندارند كه به شرفهـمـكلاسى و خطاب خدا مشرف شوند، و امرشان هم آنقدر اهميت ندارد كه خداى تعالى خاطرآن روى سخن با ايشان كند.
امـا مـتـاسفانه اين سخن با ترتيب معروفى كه براى سوره هاى فوق در تفاسير اسلامىآمده است سازگار نمى باشد.
با خامه صائب طرف بحث مگردید نتوان به سخن با شجر طور برآمد
حال كه اين مقدمه روشن شد مى گوييم : اگر در آيه شريفه روى سخن با مشركين عربباشد همچنان كه ظاهر هم همين است ، آن وقت سؤال در آيه سؤ ال از رب آسمانهاى هفتگانه است ، و جواب از آن به اعتراف مشركين عرب ايناست كه رب آسمانها خدا است ، و جمله (سيقولون لله ) همان طور كه فهميديد جوابدرستى است .
دل من گرم نگردد به سخن با هر کس ندهد نور به هر بزم چراغی که مراست
سواری در علوم و هر سواری بمیدان سخن با تو پیادست
گفتم که نظر درچه کنم گفت کتاب گفتم که سخن با که کنم گفت قلم
شیر و اشتر نان شود اندر دهان در نگیرد این سخن با کودکان
زخط سبز دارد طوطیان خوش سخن با خود کجا پروای طوطی لعل شکربار او دارد؟
و در سه آيه مذكور كه نبوت آن جناب را اعلام مى كند دو ركن ايمان را كه ركن اعتقاد و ركنعمل است با هم ذكر كرده ، ولى از اصول اعتقاد كه توحيد و نبوت و معاد است تنها دواصل را يعنى توحيد و معاد را ذكر كرده ، و از نبوت اسمى نبرده ، و جهتش اين بوده كهروى سخن با شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) بوده ، و اما ركنعمل را با اينكه تفصيل زيادى دارد در يك كلمه خلاصه كرده ، و آن كلمه (فاعبدنى )است ، و با آن اصول و فروع دين را در سه آيهتكميل كرده است .
((آنانى كه خدا را خوب شناختند)). و امّا احتمال اينكه منظور از ((علماء باللّه )) خصوصائمه طاهرين عليهم السّلام باشند، مورد قبول نيست ؛ زيرا سياق كلام حضرت چنيناحتمالى را نفى مى كند، مخصوصاً كه خطاب امام عليه السّلام در ابتداى سخن با گروهىاز علماست در آنجا كه مى فرمايد: ((ثُمّ اءنتُم ايّتُهَا العِصابةُ عِصابةٌ بالعِلْمِ مَشْهُورَةٌوَبِالْخَيرِ مَذكُورَةٌ وبالنَّصيحةِ مَعرُوفَةٌ وَبِاللّهِ فى اءنفُسِ النّاس ‍ مَهابةٌ ...)) (تحفالعقول 237 / چاپ جامعه مدرسين قم ) .
جالب اينكه در آيه فوق به صورت فعل غائب آمده ، سپس به صورت متكلم در آغاز مىگويد: (خداوند از آسمان آبى فرستاد) سپس اضافه مى كند (ما به وسيله آن ميوههاى رنگارنگى خارج ساختيم ) اين طرز تعبير منحصر به اين آيه نيست ، در مواردىديگر از قرآن مجيد نيز همانند آن ديده مى شود، گوئى بيان جمله نخست درك و معرفتجديدى درباره خدا به مخاطب مى دهد، و با اين درك و شناخت در پيشگاه خدا حاضر مى شود،و در حضور سخن با آنها مى گويد.
نگیرد طعام و نخواهد شراب نگوید سخن با سخنگستری
هان ای دل‌ِ مشکین‌سخن پایان ندارد این سخن با کس نیارم گفت من آن‌ها که می‌گویی مرا