معنی کلمه ساغر خوردن در لغت نامه دهخدا ساغر خوردن. [ غ َ خوَر / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) شراب خوردن. ( آنندراج ). ساغر زدن. ساغرکشیدن. ساغر نوشیدن. جام یا پیاله نوشیدن. ( استینگاس ). باده خوردن. می خوردن : من خاک پای آنکسم کز خون دل ساغر خوردتا راز دل ساغر چرا هردم بلب می آورد؟سلمان ساوجی ( از آنندراج ).در روز ابر باید ساغرشمرده خوردن یعنی بود برابر با قطره های باران.کلیم کاشی.
جملاتی از کاربرد کلمه ساغر خوردن شراب لعل از لبهای دلبر میتوان خوردن می بی دردسر زین جام و ساغر میتوان خوردن از گداز وهم هستی عشق ساغر میزند آتش از خاشاک خوردن میکند رخسار سرخ مرا تا لعل ساقی داده ساغر نخواهم خوردن از جام دگر می