ساغر به سر کشیدن. [ غ َ ب ِ س َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) ساغر بر سر کشیدن. ساغر بر تارک شکستن. ساغر بر تارک کشیدن. ( آنندراج ) : خرم کسی که ساغر وحدت بسر کشید خود را از این جهان بجهان دگر کشید.محمد اسحاق شوکت ( از آنندراج ).
جملاتی از کاربرد کلمه ساغر به سر کشید
ساغر به طاق ابروی وحشت کشیده ام بیگانگی ز خویش خبر می دهد مرا
چه شکوه می کنی از گردش فلک صائب؟ کدام گردش ساغر به اختیار خودست؟
ز تاب باده چو ساغر به روی غیر مخند که باز گریه بی اختیار نزدیک است
آتش شوق از کجا و آب شمشیر از کجا خون ما ساغر به یاد تیغ ابرو میزند