زه و زاد. [ زِ هَُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است بمعنی زن و فرزند و اهل و عیال و نسل. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). خویش و فرزند. ( فرهنگ رشیدی ). بچه و فرزند و مراد از این اهل و عیال... ( غیاث ). زاد و ولد. زاد و رود. نسل. تناسل و توالد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : خاصه بخراسان که مر شما را آنجازه و زاد و خانمانست.ناصرخسرو ( از فرهنگ رشیدی ).
معنی کلمه زه وزاد در فرهنگ عمید
۱. زن و فرزند، عیال، اولاد. ۲. نسل.
معنی کلمه زه وزاد در فرهنگ فارسی
نسل خویش و فرزند
جملاتی از کاربرد کلمه زه وزاد
شيخ بهائى نقل كرده كه بعضى از حكما را ديدند كه در وقت مرگ خود دريغ و حسرت مىخـورد، بـه اوگـفـتـنـد كه اين چه حالى است كه از تومشاهده مى شود؟ گفت : چه گمان مىبـريـد بـه كسى كه مى رود به سفر طولانى بدون توشه وزاد وساكن مى شود در قبروحشتناكى بدون مونسى ووارد مى شود بر حاكم عادلى بدون حجتى .