زجاجی عبدالرحمان بن اسحاق

معنی کلمه زجاجی عبدالرحمان بن اسحاق در دانشنامه اسلامی

[ویکی نور] «عبد الرحمان بن اسحاق زجاجی نهاوندی»، ادیب، لغت شناس و فقیه سرشناس و مسلمان قرن چهارم هجری، در اواخر قرن سوم هجری در نهاوند به دنیا آمد.
ظاهراً وی ایرانی الاصل و از اهالی خوزستان می باشد. هرچند تاریخ تولدش روشن نیست.
زجاجی، دوران کودکی خود را در زادگاه خویش گذرانید و سپس در نوجوانی، برای کسب علم به بغداد رفت و نزد اساتید برجسته زمان خود، همچون ابن دُرَید، اخفَش صغیر و محمد یزیدی به تحصیل فقه و لغت پرداخت، تا اینکه خود در این علوم استاد شد و به مناسبت پیوستگی با ابراهیم بن سری زجاج (شیشه گر)، به لقب زجاجی ملقب شد.
تا سال 311ق که استادش درگذشته است، مقیم بغداد بوده و پس از آن به نواحی شام کوچید و تا پایان زندگی در آن سرزمین به سربرده و در 340ق، در همان جا، درگذشته است.
«امالی زجاجی»، نام معروف ترین اثر وی می باشد. این کتاب، مجموعه املاءهای زجاجی بوده و در واقع جنگ و مجموعه ای است که در آن مطالب مختلف نقل شده است. نخستین مبحث این اثر، در مورد آیه 121 سوره نحل: «ان ابراهیم کان امة قانتا لله حنیفا» و آخرین مبحث آن نقد و بررسی احوال بشار بن برد تخارستانی، یکی از افسانه سرایان است. در این کتاب، به نمونه هایی از گفتار بزرگمهر هم برمی خوریم. امالی زجاجی، با مقدمه عبد السلام محمد هارون، در سال 1382ق، در مصر چاپ شده است.
از دیگر تألیفات این عالم فاضل، می توان به کتب زیر اشاره کرد:

جملاتی از کاربرد کلمه زجاجی عبدالرحمان بن اسحاق

اين سخن از دهان كسى بيرون مى آيد كه خودش بدون مشورت مسلمانان زمام امور را بعد ازابوبكر به دست گرفت و مشروعيت زمامداريش را به اين استناد كرد كه ابوبكر او راتعيين كرده است ! در هر حال او با چنين طرحى جلوى زمامدارى بعد از خودش را با قدرت وقوت گرفت ، ولى پس از اندك زمانى و آنگاه كه مجروح در بستر مرگ افتاده بود،فرمان داد تا شش تن از سرشناسان قريش ، يك تن را از ميان خودشان به خلافتبردارند، و موافقت كلى را نيز به دست عبدالرحمان بن عوف سپرد. او هم بيعت با چنانخليفه اى را مشروط به پذيرش عمل به كتاب خدا و سنت پيامبرش و سيره شيخين كرد كهعثمان آن را پذيرفت ، ولى على (ع ) زير بار آن نرفت .
107- عثمان بن عفان نواده ابى العاص قرشى اموى ، مادرش اروى دختر كريز اموىاست . مادر اروى بيضاء دختر عبدالمطلب عمهرسول خدا (ص ) بوده است . عثمان ، رقيه دختر پيغمبر را بزنى گرفت و با او بهحبشه و سپس به مدينه مهاجرت كرد و چون رقيه درگذشت دختر ديگر پيغمبر، ام كلثوم ،را به زنى گرفت كه او هم به سبب سوء رفتار عثمان و شكنجه و آزار و درگذشت !عثمان را از دو دختر پيغمبر فرزندى به هم نرسيد. عثمان در غره محرمسال 24 ه و پس از اينكه اميرالمؤ منين (ع ) زير بار شرطعمل به سيره شيخين ، كه عبدالرحمان بن عوف پيشنهاد كرده بود، نرفت ، باقبول آن شرط به خلافت نشست . در زمان خلافت او بنى اميه با عناوين فرماندار و والىبناى بدرفتارى را با مسلمانان گذاشتند. اين بود كه آنها نيز زير فرماندهى قريشبر او شوريدند و در سال 36 ه او را كشتند، و چون مانع از به خاك سپردنش در بقيعگرديدند، ناگزير در حش كوكب به خاك سپرده شد. اصحاب صحاح 146 حديث از اوروايت كرده اند. به جوامع السيره ص 277 و نقش عايشه در تاريخ اسلام مراجعهفرماييد.
طبرى نيز از قول عبدالرحمان بن ابى بكر آورده است كه از كسانى كه به مسلمان بودنمالك گواهى دادند، ابو قتاده بود كه با خداى خود عهد كرده كه هرگز در جنگى كنارخالد شركت ننمايد!
شهداى اين غزوه عبارت بودند از: 1 - محرز بن نضله ، 2 - وقاص بن مجزز، 3 - هشام بنصبابه . و كشتگان دشمن عبارت بوة ند از: 1 - حبيب بن عيينه ، 2 - عبدالرحمان بن عيينه ،3 - اءوبار، 4 - عمرو بن اءوبار، 5 - مسعده ، 6 - قرفة بن مالك .
يكى از شقاوت مندترين عالم كه امام بر حق خود را به شهادت رساند و در برابراعمال ننگينش به عذاب هاى گوناگون برزخى رسيد عبدالرحمان بن ملجم مرادى است .
از اين ماجرا معلوم مى شود كه قرار بوده بعد از عثمان ، عبدالرحمان بن عوف زمامدار شود.الا اينكه عبدالرحمان به سال 31 يا 32 و بعد از اينكه بشدت بين او و عثمان تيره شدهبود درگذشت . (552)
127- عمره ، دختر عبدالرحمان بن سعد بن زراره انصارى مدنى ، حديث بسيار از عايشه روايت كرده است . او از روات طبقه سوم است كه پيش از سده اول هجرى درگذشت . تقريب التهذيب ، ج 2، ص ‍ 607.
با هر كس كه عبدالرحمان بن عوف بيعت كرد، شما هم بيعت كنيد و كسى را هم كه زير بارنرفت ، گردن بزنيد. (298)
ابن / گويد: حسن العباسى به من حديث كرد، گفت خبر داده شدم از عبدالرحمان بن ابىحماد، از حكم بن ظهير سدوسى ، از عبد خير، از على عليه السلام كه هنگامى در گذشتپيغمبر، آن حضرت مشاهده كرد، مردم سست و مضطرب شده اند وفال بد مى زدند، پس سوگند خورد كه تا قرآن را جمع نكند رداء خود را بر دوشنگيرد، لذا سه روز از خانه بيرون نيامد تا قرآن را جمع كرد، و آن نخستين مصحفى استكه در آن قرآن از صفحه دل على عليه السلام به صفحات كاغذمنتقل شده و در آن جمع گرديده است .(399)
باز به سندش از عبدالرحمان بن عبدالقارى روايت مى كند كه گفت : در شبى از شبهاى ماهمبارك رمضان ، با عمر بن خطاب به سوى مسجد رفتيم ، ديديم كه مردم متفرق هستند و هركسى براى خودش نماز مى خواند.