زبان پر ز جنگ شدن. [ زَ پ ُ زِ ج َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سر ستیز و جنگ داشتن و شدت خصومت است : دل گرگسار اندران تنگ شد زبان و روانش پر از جنگ شد.فردوسی.
جملاتی از کاربرد کلمه زبان پر ز جنگ
همان بد دل و سفله و بیفروغ سرش پر ز کین و زبان پر دروغ
همی گفت و مژگان پر از آب کرد زبان پر ز گفتار سهراب کرد
کنون آمد ای شاه گرگین ز راه زبان پر ز یافه روان پر گناه
لب موبدان خشک و رخساره تر زبان پر ز گفتار با یکدگر
تا مرا سودای مدحش در سر است همچو تیغش یک زبان پر گوهر است
خواجه ز فضل تو به صد دل ملول تو ز ندیمیش زبان پر فضول
همه انجمن گشت ازو پر ز خشم زبان پر ز گفتار و پرآب چشم
تا بشنود که سوسن آزاده ده زبان پر فن سخنوری ست کش از خاک مدفن است
کسی نام آتش برد بر زبان پر از لعل سازند او را دهان
خانم از حرص فرو تاخت ز بام جست در کوچه زبان پر دشنام