زبان تر کردن. [ زَ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از لقمه در دهن گذاشتن باشد. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). لقمه در دهان گذاشتن. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از سخن گفتن باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). سخن کردن. سخن گفتن. ( ناظم الاطباء ). سخن کردن. ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث اللغات ) : با من بسلام خشک ای دوست زبان تر کن تا از مژه هر ساعت لعل ترت افشانم.خاقانی.
معنی کلمه زبان تر کردن در فرهنگ فارسی
کنایه از لقمه در دهن گذاشتن باشد
جملاتی از کاربرد کلمه زبان تر کردن
زان زلالت چو زبان تر گردد یادگیر آنچه میسر گردد
به خسرو گفت کم دیدم جوانی ز تو شیرین زبان تر در جهانی
ز خاک پای تو بیزارم ار به مدت عمر رهی به آب مدیح کسی زبان تر کرد
درد زمان نیز کنم صرف شعر گاه زبان تر کنم از حرف شعر
برون کشید جهان از قفا زبان بنفشه مگر نکرد چو سوسن به ذکر شاه زبان تر
زبان تر کن، بخوان این خشکلب را به روز روشن آر این تیرهشب را
سوفار را چو غنچه زبان تر زبان شود در عرصه ای نبرد ز شوق صلای فتح
هرجا که رسد مردمک دیدۀ من از شکر خیال تو زبان تر دارد