ز بر کردن
معنی کلمه ز بر کردن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ز بر کردن
بادا جدا ز کام و دل و آرزوی جان آنکس که یار ما ز بر ما جدا کند
ثناهای او اهل دین کردهاند چو الحمد و چون قل هو الله ز بر
دل ربودی و قصد جان کردی رسم و آیین تو ز بر دارم
بوده در عهد منوچهر، یکی حصن عظیم سر کشیده شرفاتش ز بر قصر جدی
در زنگ خوش است آینهٔ سوخته جانان بیدل نکشی جامهٔ ماتم ز بر داغ
نه کم ز بر بطیم بسازیم چنگ خویش هر رگ که آن ننالد از تن بدر کشیم
زخشت و شل و ناوک سرکشان ز بر چرخ گفتی شد آتش فشان
از آن آب چشمم ز سر درگذشت که آن آفتابم ز بر درگذشت
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
افسانهٔ عشق او شدم من وافسانه جزین ز بر ندارم