رستی ده

معنی کلمه رستی ده در لغت نامه دهخدا

رستی ده. [ رُ دِه ْ ] ( نف مرکب ) رستی دهنده. روزی دهنده. رازق. ( فرهنگ فارسی معین ). || بهره دهنده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رستی ده در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - روزی دهنده رازق . ۲ - بهره دهنده .

جملاتی از کاربرد کلمه رستی ده

چون دل ز جان برداشتی رستی ز جنگ و آشتی آزاد و فارغ گشته‌ای هم از دکان هم از غله
کوارتزیت (ماسه‌سنگ دُرّ کوهی) نوع دیگری از سنگ‌های دگرگون است. از ماسه سنگی تشکیل شده‌است، ولی دانه‌های ماسه را در آن شیه است به سنگ دستی که آن را تشکیل داده‌است. ولی سخت‌تر از آن است و بصورت لایه‌های بسیار نازکی بر روی هم فشرده شده‌است، توفال‌های خانه‌ها گاهی از سنگ لوح است. تخته سیاه نیز چنین است. وقتی که سنگ لوح نمناک است، مانند سنگ رستی بوی گل می‌دهد.
طبیب نفی را شاگرد درمان ار شدی رستی ترا دردیست اثبات تو و نفی تو درمانش
فرستاده را داد و گفتا که رو که رستی تو از تیغ گردن درو
امروز چو جانستی در صدر جنانستی از دور قمر رستی بالای قمر رفتی
چند ازو روی نهی در پستی بجه از وی که چو جستی رستی
سعدی چو ترک هستی گفتی ز خلق رستی از سنگ غم نباشد بعد از شکسته جامی
به خشکسال وفا رستی ای گیاه محبت بریز برگ که ابر امید آب ندارد
به اِلّا گر رسیدی رستی از لا ازین جا بازدانی نفی و اثبات
شکر کن کز هلاک‌شان رستی هان سبک باش اگر کسی هستی
به دام جهان هستی از وام او بده وام او رستی از دام او