[ویکی فقه] نبی، انسانی است که از طرف خدای تعالی به سوی مردم مبعوث می شود برای بیان احکام دین؛ اما رسول، کسی است که مبعوث می شود برای رسالتی خاص که دنبالش یا هلاکت است، اگر مردم دعوتش را رد کنند، و یا بقا و سعادت است، اگر آن را پذیرا باشند.لازم نیست که رسالت یک رسول به سوی قومی معین، بعثت به سوی همان قوم باشد؛ بلکه ممکن است رسالتش به سوی قومی خاص باشد، ولی بعثت و نبوتش به سوی تمام بشر باشد؛ و داستان رسالت موسی و عیسی (علیه السلام) به سوی بنی اسرائیل نیز از این قرار است. خدای متعال در ارتباط با گستره رسالت حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید: « وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبنی اسرائیل»؛ «ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل ساختیم». آیه ۴۹ سوره آل عمران همان گونه که در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: « وَ رَسُولاً إِلی بنی اسرائیل ...»؛ «و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آن ها می گوید:) من نشانه ای از طرف پروردگار شما، برایتان آورده ام من از گل، چیزی به شکل پرنده می سازم سپس در آن می دمم و به فرمان خدا، پرنده ای می گردد...». گستره رسالت موسی و عیسی ظاهر چنین آیاتی نشانگر آن است که آن ها تنها رسول بر قوم بنی اسرائیل بودند. اما از آن جا که این دو پیامبر، صاحب شریعت و از پیامبران اولوا العزم بودند، و با توجه به آیات دیگر در مورد زندگی آن دو رسول برگزیده، فهمیده می شود که بعثت آن ها فراتر از قوم بنی اسرائیل بود؛ هرچند بنی اسرائیل در صف اول مأموریت هدایت آن ها قرار داشتند؛ یعنی این که آنان در درجه اول برای بنی اسرائیل مبعوث شده بودند؛ مانند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) که در درجه اول برای خاندان خویش، در درجه دوم برای مردم مکه و اطراف آن، و درجه بعدی برای جهانیان مبعوث شده بود. ← نمونه ای از آیات ...
جملاتی از کاربرد کلمه رسالت حضرت موسی
در راءس مخالفان حكومت امام و معاندان او، ((معاوية بن ابى سفيان )) و بنى اميه قرارداشتند. خداوند قلوب آنان را از ايمان تهى كرده و آنان را در فتنه درافكنده بود، پس ، ازسرسخت ترين دشمنان امام بودند. بنى اميه قبلاً نيز با پيامبر و دعوت او به دشمنىبرخاسته بودند و به رسالت حضرت كفر ورزيدند و شبانه روز به توطئه گرىعليه پيامبراكرم ( صلّى اللّه عليه و آله ) دست زدند، تا آنكه خداوند پيامبرش را عزّت ونصرت داد و آنان را خوار كرد و مغلوب ساخت .
اذان ، اعلام يكتايى خدا، رسالت حضرت محمد صلى الله عليه و آله ولايت على عليهالسلام ، رستگارى در سايه نماز، و ((تكبير)) خداوند است . اذان ، فرياد بر ضدّمعبودهاى خيالى ، معرفى عقيده اسلامى ، و شعار اسلام است .
گرچه در بين امت يهود مردان بزرگ و رجال الهى وجود داشتند و خداى سبحان از آنان به نيكى ياد كرده و مى فرمايد:من اءهل الكتاب اءمةٌ قائمة يتلون ايات اللّه ...(1162)،ليكن توده آنان مصون از عناد و لجاج نبودند. تعبير آنان درباره اصل توحيد خدا، وحى و نبوت عام ، رسالت حضرت كليم اللّه ... شايسته مبادى دينى ومبانى اخلاقى نبود. نمودارى از تعبيرهاى آنان درباره مسائل اعتقادى چنين است
پس آن شخص اظهار نمود: من شهادت به يگانگى خداوند داده و مى دهم ، و شهادت بر بعثت و رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله داده و مى دهم و همچنين شهادت مى دهم كه توخليفه و جانشين بر حقّ پيغمبر خدا خواهى بود.
7- بنى اسرائيل به هيچ كدام از راه هاى يقين منطقى مراجعه نكردند؛ زيرانقل قطعى از معصوم گذشته را درباره رسالت حضرت موساى كليم عليه السلام در دست نداشتند، اهل كشف و شهود عرفانى نبودند و مشاهده حسّى آنان درباره عصاى موساى كليم و يدبيضاى آن حضرت عليه السلام ، به تحليل عقلى اعتماد نمى كرد تا به استناد برهان عقلى ، اصل هويّت اعجاز و تمايز آن با ساير رشته ها و فنون غريب روشن شود. از اينرو صرف نگرش حسّى و تحسين برانگير عصاى موسى عليه السلام باعث ايمان آنانشد؛ چنان كه صرف نگاه اعجاب آميز كار سامرى سبب ارتداد آنها گرديد.
پس ايشان تبليغ رسالت حضرت عيسى كردند و پادشاه و جمعى ايمان آوردند و اكثر بركفر خود باقى ماندند، و بعضى گفته اند كه : پادشاه و جميعاهل مملكت او بر كفر ماندند بغير از حبيب نجار كه او ايمان آورد و او را كشتند (570).
گفت : پس بياييد سبت خود را در نظر نگيريم ، و به محمد شبيخون بزنيم گفتند: سبت خود را نخواهيم شكست ، نباش بن قيس گفت : تازه سبت راشكسته و شبيخون زديم چه فائده اى خواهد داشت ؟ بالاخره مشورت به جايى نرسيد،عجيب است آنها با آنكه به رسالت حضرت عقيده داشتند و قرآن در رابطه با آنها فرموده: اهل كتاب پيامبر رامانند پسران خود مى شناسند، و فريقى از آنها حق را دانسته انكار مىكنند: الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه ابنائهم و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هميعلمون (517)، آنها نه به آن حضرت ايمان آوردند، و نه با مسالمت و عدمتعرض زندگى كردند، لذا حضرت بناچار تار و مارشان كرد.
حال چنانچه بخواهى كه مرگ برايت نيك و لذّت بخش باشد، ايمان و اعتقادات خود را نسبتبه خداوند متعال و رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نيز ولايت مااهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را تجديد كن و شهادتين را بر زبان و قلب خودجارى گردان .
و. باطن و مرحله عالى توحيد و رسالت حضرت خاتم است : و إ نّه لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه (1097).
و اگر تنها بر شهادت به يگانگى خداوند - جلّ جلاله - و رسالت حضرت محمّد -(ص )-، و صلوات بر او و خاندانش (عليهم السلام ) - عليهم السّلام - بسنده نمايد، كافى است.