ذو نباح

معنی کلمه ذو نباح در لغت نامه دهخدا

ذونباح. [ ن ُ ] ( اِخ ) زمینی است درشت بلند در شربة نزدیک تیمن. ( منتهی الارب ). حزم من الشربةقرب تیمن و هی هضبة من دیار فزارة. ( تاج العروس ).

معنی کلمه ذو نباح در فرهنگ فارسی

زمینی است درشت بلند در شربه نزدیک تیمن .

جملاتی از کاربرد کلمه ذو نباح

على عليه السّلام باوقار و آرامى حركت مى كرد عمامه اى بر سر مباركش ‍ بود كه تاپيشانيش را پوشانده بود. او چهره اى نورانى ، محاسنى انبوه و بازوانى محكم و قوى داشت ، در دست مباركش شلاقى بود كه مردم را براى نماز صبح تشويق مى كرد و درحالى كه ابن نباح (مؤ ذن ) درجلو او و امام حسن عليه السّلام پشت سر آن حضرت بودند به آرامى حركت مى كرد، وقتى داخل شد، سكوت همه جا را فرا گرفت ،بلال به آن حضرت نگاه مى كرد و منتظر بود بزودى دستور دستگيرى ابن ملجم را صادركنند. اما برخلاف انتظارش مشاهده نمود كه حضرت ندا داد: ((الصلاة الصلاة مردم بشتابيد براى نماز)).

بدانكه بدو حرب جمل از (طلحه ) و (زبير) شد كه نكث بيعت كردند و بعنوان عمرهاز (مدينه ) بيرون شدند و بجانب (مكه ) شدند و(حميرآء) يعنى (عايشه ) درآن وقت در (مكه ) بود (عبدالله بن عامر) كهعامل (بصره ) بود از قبل (عثمان ) او نيز پس ازقتل (عثمان ) و بيعت مردم با امير مؤ منان و قرار دادن آنحضرت (عثمان ابن حنيف )عامل (بصره )، از (بصره ) فرار كرد و به (مكه ) شتافت و مدد كرد (طلحه) و (زبير) و (حميرآء) را. او جمل عسكر نام را كه در (يمن ) بدويست دينارخريده شده بود براى (حميرآء) آورد و ايشان را بجانب (بصره ) حركت داد چون به(حواءب ) رسيدند، سگهاى (حواءب ) نباح كردند و بر شتر (حميرآء) حملهآوردند آنزن اسم آن موضوع را پرسيد سائقجمل او گفت : (حواءب ) است (حميرآء) استرجاع گفت و ياد فرمايش رسولخدا(ص )افتاد كه از اين مطلب خبر داده بود و او را تحذير فرموده بود گفت : مرا به (مدينه )برگردانيد (ابن زبير) و (طلحه ) باپنجاه نفر شهادت دادند كه اينجا (حواءب) نيست و اين مرد غلط كرده در نام اين موضع ، پس از آنجا حركت كرده به (بصره )رفتند.
فرمود: براى آن كه اگر بامداد ظاهر شود كشته خواهم شد. ابن نباح در آن هنگام آمده وحضرت را به نماز دعوت كرد، على (ع ) اندكى رفت و برگشت ، ام كلثوم عرض كرد:جعده را بفرما تا با مردم نماز بخواند. حضرت فرمود: آرى بگوييد او با مردم نمازبخواند آن گاه دقتى كرده فرمود: نه چاره از مرگ نيست و نمى توان از چنگ آن فراركرد.