ذو معلقه
معنی کلمه ذو معلقه در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ذو معلقه
و اءنر اءنصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النورفتصل الى معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك ! ( و ديدگان بصيرتدلهاى ما را به درخشش نظرشان به سويت نورانى نما؛ تا آنكه چشمان دلهايمانحجابهاى نور را پاره كند،و به معدن عظمت واصل گردد،و ارواح ما به مقام عجز قدست بسته و پيوسته شود!)
از اين جا به زبان ويژه وحى و زبان خاص قرآن پى مى بريم كه قرآن كريممسائل مربوط به دنيا، ملك ، ماده و لوازم آن و نيز بدن و احكام مخصوص آن و آسمان مادىو ملازمات آن و هر آنچه از سنخ حس ، خيال ، وهم و حتى بالاتر از وهم ، يعنىعقل متعارف تازى زبانان آن روز بوده ، همه آنها را به وسيله واژگان عرب و قانونمحاوره عربى و ساير رسوم و فنون مفاهمه تاديه كرده است و هنوز هم به قوت خودباقى است ؛ اما معارف برين كه در صقع عقل تازى و فارسى زبان نبود و در قلمروانديشه واضعان و مستعملان چنين الفاظى نمى گنجيد و در حيطه فهمه اديبان سوقعكاظ و سرايندگان سبعه معلقه و مانند آن خطور نمى كرد، بعد از اثارهدفائن عقول و تفهيم اصل مطلب فرا طبيعى ، زمينه توسعه فرهنگى و افزايش ظرفيتلغت و تطور تكاملى واژگان را فراهم كرد .
5 - و يا آنكه روى حروف بى نقطه ، خط افقى كوچكى رسم نمايند. مثلا حرف عين رابدينصورت () بنويسند؛ چنانكه همين شيوه نگارش در بسيارى از نبشتارهاىكهن ، معمول بوده است ؛ لكن به علت آنكه چنين نشانه اى ، بسيار ظريف و نازك و غيرجلى رسم مى شد توجه خواننده را به خود جلب نمى كرد. از جمله نكاتى كه بايد درضبط و ربط حروف از لحاظ شيوه نگارش مورد توجه قرار گيرد اين است كه بهتر استدر درون حرف (كاف معلقه )(503) كاف كوچك و يا همزه بدينصورت (
5 - و يا آنكه روى حروف بى نقطه ، خط افقى كوچكى رسم نمايند. مثلا حرف عين رابدينصورت () بنويسند؛ چنانكه همين شيوه نگارش در بسيارى از نبشتارهاىكهن ، معمول بوده است ؛ لكن به علت آنكه چنين نشانه اى ، بسيار ظريف و نازك و غيرجلى رسم مى شد توجه خواننده را به خود جلب نمى كرد. از جمله نكاتى كه بايد درضبط و ربط حروف از لحاظ شيوه نگارش مورد توجه قرار گيرد اين است كه بهتر استدر درون حرف (كاف معلقه )(503) كاف كوچك و يا همزه بدينصورت ()بنويسند، و نيز در ميان حرف (لام ) لام كوچكى به اينشكل (
«زهیر» در قبیلهٔ (بنی غطفان) دیده به جهان گشود، دو بار از این قوم ازدواج کرد، بار أول زنی به نام «أمّ أَوفی» که نامی وی در مطلع معلقه آمدهاست:
کلیله و دمنه در پاریس به سال ۱۸۱۶م توسط دانشمند دیساسی همراه با معلقه لبید بن ربیعة المخضرم به طبع رسید.
1 ... انا جعلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلونَ و انه فى اءم الكتاب لدينا لعلى حكيم (367)؛ يعنى كتاب حاضر را به كالبد عربى آشكار قرار داديم تا شما بعد ازآشنايى به قوانين تازى و ادبيات عرب از مضامين آن بهره علمى و عملى ببريد و آن راتعقل كنيد و همين كتاب ، با حفظ عنوان قرآن بودن ، رشته و ريشه رفيع و عميق دارد ومطالب بلند آن تا ام الكتاب حضور دارد و همين قرآن عربى در نزد خدا به وصفعلو و حكمت موصوف بوده ، على حكيم است . بنابراين ، هرگز بادستمايه سوق عكاظ تحصيل كالاى ام الكتاب ميسور مفسر كم مايه نخواهد بود و باسرمايه سبعه معلقه تجارت على حكيم ممكن نيست .
مقامى كه براى نفوس شقيه الى الكمال مقرر شده است به عزت قرب حق رسيدن است كهابتداء به قرب نافله راه مى يابد و بعد از آن به حقيقت نورانى قرب فرائضواصل مى گردد كه (حتى تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك ) (در شرح بيت پنجاه و نهمشصت باب اول توضيح قرب نوافل و فرائض گذشت ) پس همه بركات زير سر صبرو استقامت است (فاستقم كما امرت )
و اين قبيل معانى در دعاها زياد مطرح شده و در مناجات شعبانيه نيز على عليه السلام مىفرمايد: الهى و الهمنى و لها بذكرك الى ذكرك واجعل همتى الى روح نجاح اسمائك و محل قدسك ... الهى هب لىكمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوبحجب النور فتصل الى معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك . الهى و اجعلنىممن ناديته فاجابك و لا حظتته فصعق لجلالك ، فنا جيته سرا وعمل لك جهرا... الهى و الحقنى بنور عزك الابهج فاكون لك عارفا و عن سواك منحرفا...؛ خدايا! مرا و اله و حيران ذكر خود براى ياد خودت گردان و همت و تلاشم را برنشاط و فيروزى در اسماى خود مقام قدس و عظمت خويش قرار ده .... باز خداوندا! به منعنايت فرما كمال و نهايت انقطاع به سوى خود، را و چشمان دلهايمان را به نور و درخششنظرشان به سويت نورانى كن تا به جايى رسد كه چشمان دلهايمان حجابهاى نور رابشكافد و به معدن عظمت وصول يابد و روح همايمان به مقام عز قدس تو متعلق گردد...بار الها! و مرا به بجهت انگيزترين نور مقام عزتت ملحق گردان ، تا آن كه به توعارف شوم و از ما سوايت منحرف گردم ...
5 - و يا آنكه روى حروف بى نقطه ، خط افقى كوچكى رسم نمايند. مثلا حرف عين رابدينصورت () بنويسند؛ چنانكه همين شيوه نگارش در بسيارى از نبشتارهاىكهن ، معمول بوده است ؛ لكن به علت آنكه چنين نشانه اى ، بسيار ظريف و نازك و غيرجلى رسم مى شد توجه خواننده را به خود جلب نمى كرد. از جمله نكاتى كه بايد درضبط و ربط حروف از لحاظ شيوه نگارش مورد توجه قرار گيرد اين است كه بهتر استدر درون حرف (كاف معلقه )(503) كاف كوچك و يا همزه بدينصورت ()بنويسند، و نيز در ميان حرف (لام ) لام كوچكى به اينشكل () رسم كنند.