ذات شهر

معنی کلمه ذات شهر در لغت نامه دهخدا

ذات شهر. [ ت َ ش َ رِن ْ ] ( ع ق مرکب ) به ماهی. در ماهی.

معنی کلمه ذات شهر در فرهنگ فارسی

به ماهی . در ماهی .

جملاتی از کاربرد کلمه ذات شهر

شد طبع جهان معتدل از تو که نیابی در شهر یکی ذات گرانجان و سبکبار
از این رو در شهر آرمانی فارابی، خیر افضل (سعادت آدمی و نیکی برین) تنها در اجتماع مدنی به دست می‌آید نه در اجتماعی که از آن کمتر یا ناقص باشد و انسان‌ها به حکم سرشت و برای رسیدن به کمال، نیازمند همکاری و تشکیل اجتماعند، نیازهای آدمی چنان متنوع و فراوان است که هیچ‌کس به تنهایی نمی‌تواند همه آن‌ها را برآورده سازد. این اجتماع و تقسیم کاری اجتماعی است که همه افراد را در دستیابی به خواسته‌هایشان کامیاب می‌سازد؛ بنابراین جامعه مدنی محصول تقسیم کار اجتماعی است و تنها در جامعه‌ای که انسان به کمال و سعادتی درخور آن است، دست می‌یابد. فارابی و ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی به پایگاه فرد در اجتماع بر حسب سرشت و استعداد او نظر دارند و بر این باورند که اگر فرد در جامعه به کاری که طبیعت او اقتضا دارد و هر کس بر حسب سرشت و شایستگی ذاتی خویش به کاری بپردازد و سلسله مراتب اجتماعی و سیاسی بر حسب شایستگی افراد تشکیل شود مدینه فاضله در زمین تحقق پیدا می‌کند.[نیازمند منبع]
دستگاه قضایی و مسئولان شهرداری و شورای شهر و دیگر نهادهای مرتبط با این جنجال برخلاف وظیفه ذاتی خود مبنی بر مبارزه با فساد و برخلاف رویه ایشان در موارد مشابه مانند جنجال حقوق‌های نجومی با افشاگران و رسانه‌هایی که به اطلاع‌رسانی این جنجال پرداختند برخورد تندی داشتند.