دیزی پز

دیزی پز. [ پ َ ] ( نف مرکب ) آبگوشت پز. پی تی پز. آنکه در دیزی آبگوشت پزد فروختن را. ( یادداشت مؤلف ). در پلازا، تام که دیگر از رابطه بین آن‌ها مطمئن شده‌است؛ با گتسبی به مشاجره می‌پردازد. گتسبی به تام می‌گوید، که دیزی هیچ‌وقت او را دوست نداشته‌است؛ و همواره عاشق او بوده‌است. تام از روابط عاشقانه و دوطرفه به دیزی یادآوری می‌کند؛ و هنگامی که گتسبی از دیزی می‌خواهد که واقعیت را به تام بگوید؛ دیزی درکمال تعجب و در حالی‌که اشک می‌ریزد، او را تأیید نمی‌کند؛ و می‌گوید قبلاً تام را دوست داشته‌است. در این لحظه تام، از تجارت مخفی و قاچاق الکل و مشروب گتسبی و مایر وولفشایم، پرده برمی‌دارد؛ و فاش می‌کند، مهمانی‌های گتسبی در حقیقت پوششی برای اعمال مجرمانه، رشوه‌دادن، فاسدکردن مدیران دولتی و به زیر سلطه درآوردن افسران پلیس بوده‌است.

معنی کلمه دیزی پز در فرهنگ فارسی

آبگوشت پز .

جملاتی از کاربرد کلمه دیزی پز

| دروازه عباس و دروازه دیزی
جُردن برای نیک فاش می‌کند؛ که گتسبی کاپیتان ارتش ایالات متحده، در سال ۱۹۱۷ بوده‌است؛ و قبل از ورود آمریکا به جنگ جهانی اول و ناپدید شدنش، با دیزی رابطه عاشقانه داشته‌است، و هنوز هم عاشق اوست؛ و در واقع دیزی روز فردای عروسی با تام و طی نامه‌ای از زنده‌بودن گتسبی مطلع می‌شود. از آن زمان گتسبی، به امید حضور ودیدن دیزی، مهمانی می‌دهد. گتسبی از طریق جُردن از نیک می‌خواهد؛ که دیزی را در منزلش به چای دعوت کند.
فیتزجرالد تا اواسط سال ۱۹۲۳ با الهام از پروندهٔ هالز-میلز، شخصیت مرموز گرلاخ و مهمانی‌های پرسروصدایی که در لانگ آیلند شرکت می‌کرد، ۱۸٬۰۰۰ کلمه برای رمانش نوشت اما بیشتر داستان تازه‌اش را به‌عنوان شروعی نادرست کنار گذاشت. بخشی از این پیش‌نویس به نگارش داستان کوتاه «آمرزش»[ap] انجامید که در سال ۱۹۲۴ منتشر شد. این داستان کوتاه که در مجموعه‌داستان همهٔ مردان جوان غمگین[aq] منتشر شد، به‌نوعی دربارهٔ جزئیات گذشتهٔ گتسبی است اما شخصیت اصلی آن رودالف نام دارد که می‌خواهد طبقهٔ اجتماعی خود را تغییر دهد و ثروتمند شود. اسم شخصیت‌های دیزی و نیک در نسخه‌های اولیه[ر] به ترتیب آدا[ar] و داد[as] بود و آن‌ها پیش از تجدید دیدار در لانگ آیلند، رابطه‌ای عاشقانه را تجربه کرده بودند. در این نسخه‌ها داستان به‌جای نیک از زبان راوی دانای کل روایت می‌شد و تفاوت کلیدی آن با نسخهٔ نهایی در شکست کمتر رؤیای گتسبی است. مشاجرهٔ تام و گتسبی در هتل پلازا در نسخه‌های اولیهٔ رمان متعادل‌تر بود اما در نهایت، دیزی باز هم ترجیح می‌داد با تام بماند.
ظهر، بلوم را در دفتر روزنامهٔ فریمن می‌بینیم که دارد دربارهٔ یک آگهی برای کیزِ مشروب‌فروش مذاکره می‌کند. چندین مردِ علاف من‌جمله مایلس کرافوردِ ویراستار، در دفتر می‌چرخند و بحث‌های سیاسی می‌کنند. بلوم برای حتمی‌کردن آگهی خارج می‌شود. استیون با نامهٔ دیزی وارد دفتر روزنامه می‌شود. استیون و بقیهٔ مردها هم‌زمان با بازگشت بلوم دارند به سمت میخانه می‌روند. مذاکرات آگهی بلوم توسط کرافورد که دارد بیرون می‌رود، رد می‌شود.
وی از سیاهپوستان آمریکا بود و با نام شناسنامه‌ای جان بیرکس گیلیسپی در شهر چراو، کارولینای جنوبی به دنیا آمد. کوچکترین فرزند در میان نه فرزند جیمزو لوتی بود. پدرش رهبر یک گروه موسیقی محلی بود. دیزی در ۴ سالگی نواختن پیانو را آغاز کرد. هنگامی که ده سال بیشتر نداشت پدر را از دست داد و وی به صورت خودآموخته نواختن ترومبون و ترومپت را فراگرفت. اولین فعالیت حرفه‌ای دیزی همکاری با ارکستر فرانک فیرفکس در سال ۱۹۳۵ بود
دیزی کلاور (ناتالی وود) دختری پانزده ساله با خصوصیات پسرانه (تام‌بوی)است که رؤیای تبدیل شدن به یک ستاره هالیوود را در سر دارد. پس از شرکت در مصاحبه برای تهیه کننده‌ای به نام ریموند سوان(کریستوفر پلامر)، او تبدیل به ستاره استدیو می‌شود. پس از این اتفاق او باید با شهرت جدید خود و سختی هالیوود کنار بیاید
او همراه با دیزی گلیسپی و چارلی پارکر در پیدایش سبک بی‌باپ مؤثر بود. به خاطر مهارتش در نواختن پیانوی جاز گاه او را «چارلی پارکر پیانو» نامیده‌اند.
با این حال، پیرسون خاطرنشان کرد که فیتزجرالد برخلاف نویسندگان پیشین آمریکایی، برخورد خوشبینانه‌ای نداشت. از نظر وی گتسبی پیام‌آور دروغین رؤیای آمریکایی است و کسانی که به‌دنبال این رؤیای دست‌نیافتنی هستند، در نهایت چیزی جز ناخرسندی عایدشان نمی‌شود. نرگس انتخابی می‌نویسد که دیزی بیوکنن، زنی که گتسبی همهٔ تلاشش را به کار می‌گیرد تا به او برسد، نمادی از آمریکا است؛ «اغواگر و فریبنده، ولی پوچ و توخالی». رؤیای آمریکایی، وعدهٔ این سرزمین به مهاجران اولیهٔ اروپایی سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی را ترویج می‌دهد و گتسبی عاشق در این راه برای جبران گذشته «ثروت بادآورده‌اش» را به‌سرعت خرج می‌کند اما در نهایت، «ناحق و ناروا» به قتل می‌رسد. در این زمینهٔ تحلیلی، نور سبز لنگرگاه بیوکنن که از خانهٔ گتسبی قابل رؤیت است، اغلب به‌عنوان نمادی از هدف غیرقابل‌تحقق گتسبی برای رسیدن به دیزی و در نتیجه شکست رؤیای آمریکایی تفسیر می‌شود.
در سال ۱۹۶۸ ، یک پسر جوان پس از کشته شدن پدر و مادرش در تصادف رانندگی در شیکاگو ، برای زندگی با مادربزرگش به دموپولیس، آلاباما می‌رود. به تدریج مادربزرگ پسر را تشویق می‌کند ، مادربزرگ یک موش حیوان خانگی را برای او می خرد و نام او را دیزی می‌گذارد. یک روز پسر به فروشگاه می‌رود تا یک جعبه میخ بخرد تا دیزی را آموزش دهد و برای او نیز خانه بسازد. جادوگری به پسر نزدیک می‌شود که سعی دارد او را با مار و کارامل فریب دهد ، اما مادربزرگ او را صدا می‌کند و جادوگر ناپدید می‌شود...