دی بمهر

معنی کلمه دی بمهر در لغت نامه دهخدا

دی بمهر. [ دَ ب ِ م ِ ] ( اِخ ) نامی است از نامهای الهی. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از جهانگیری ). || نام فرشته ای است. ( برهان ) ( از جهانگیری ). || ( اِ مرکب ) نام روز پانزدهم بود از هر ماه شمسی و مغان این روز را از ماه دی مبارک دانند و جشن کنند و عید سازند و صورتی از گل یا از خمیر نان بسازند و در راه گذر نهند و تعظیم کنند چنانکه ملوک و سلاطین را میکنند و بعد از آن بسوزانند و فطام فریدون در این روز بود یعنی در این روز از شیر باز شد و در این روز بر گاو نشسته و زردشت در این روز از ایران بیرون رفت. گویند در شب این روز هرکه سوسن دود کند تمام سال بفراغت گذراند و از قحطی و درویشی ایمن باشد و هرکه بامداد این روز سیب بخورد و نرگس ببوید تمام سال بی آزار باشد و براحت بگذراند و دراین روز نیک است صدقه دادن و نزد ملوک و بزرگان رفتن. ( برهان ) ( از جهانگیری ) ( از آنندراج ) :
چو مهر سپهر آورد دی بمهر
تو راه تازه تر باد هر روز چهر.فردوسی.دی بمهر است مهربانی کن
کز همه چیز مهربانی به.مسعودسعد.بدانگه که بنمود خورشید چهر
بروزی که خوانی ورا دی بمهر.زراتشت بهرام.و رجوع به دی شود.

معنی کلمه دی بمهر در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - روز پانزدهم از هر ماه شمسی . ۲ - جشنی که در روز پانزدهم از ماه دی بر پا میداشتند .

جملاتی از کاربرد کلمه دی بمهر

از عبادت فی‌المثل گر بوذر و سلمان شوی باز بخشندت بمهر خواجه قنبر بهشت
امروز ستر او نقد، و فردا عفو او وعد. هر زبان که بنام او ناطق است پاک است، هر دل که بمهر او ذاکر است آباد است. و یاد کننده او در این جهان و در آن جهان آزادست:
اگر بمهر حبیبت بغیر در جنگی ضرورتست که با یکجهان در اندازی
۳.دی بمهر، مهر، سروش، رشن، فروردین، ورهرام، رام، باد
بمهر مهر تو گنج ازل در سینه بنهفتم گرم از قهر میرانی که مهر من همان باشد
خدايا بحق اين نامها در نزد تو درود فرست بر محمد و خاندان محمد، و بيامرز مرا و بمنرحم كن و بر من توجه فرما و از من بپذير، و بوضعم سر و سامانى ده ، و كارهايم راآسان كن ، و روزيم را فراخ گردان ، وبه بزرگوارى ذات خودت مرا از همه خلق خويشبى نياز فرما، و آبرويم و هم چنين دست و زبانمرا ازسئوال و در خواست از هر كس جز ذات اقدس خودت نگهدار، و در كارمگشايش و بر آيشى مقرر دار، كه تو براستى ميدانى و من نمى دانم ، و تو توانائى ومن توانائى ندارم ، و تو بر هر چيز توانائى ، بمهر و رحمتت اى مهربانترين مهربانان.
اندر فراق بیش کند ناله و فغان هر کو روان بمهر کسی کرده مرتهن
ایا بخاتم در دست ملک چون انگشت و یا بمهر بر انگشت ملک چون خاتم
پروردگارا گناهى برايم باقى مگذار جز آنكه آن را بيامرزى ، و اندوهى مگذار جز آنكهآن را بگشائى ، و غمى برايم بجاى مگذار جز آنكه بر طرف سازى ، و بيمارىمگذار جز آنكه شفايش بخشى ، و بدهكارى مگذار جز آنكه آن را بپردازى . و بيمى برايممگذار جز آنكه از آن در امانم دارى ، و حاجت و خواسته اى برايم مگذار جز آنكه آن را بهكرم و لطف خود بر آورى ، و بمهر و بزرگواريت اى مهربانترين مهربانان .
جهان بتیست که چون دل بمهر او بستی جفا و جور زیادت کند بعشوه و غنج
بافعی دمان نامه ای می نویسم منقش بمهر زمرد نگینان
بطوع رای تو طفل خیال پرورده بمهر روی تو شبهای قدر آبستن
گر دل خود جز بمهر او دهیم الحق صغیر خویشتن را دور از راه صواب افکنده ایم

و از تو مى خواهم بحق آن نامت كه هر چيز بدان پرتو گرفت ، و بدان نامت كه آسمانها وزمين بدان روشن گشت ، و بدان نامت كه پيشينيان بدان شايستگى يافتند و پيشينيان بدانشايسته گردند، اى زنده پيش از هر زنده ، و اى زنده پس از هر زنده ، معبودى جز تونيست ، درود فرست بر محمد و خاندان محمد و بيامرز گناهان مرا، و در كار من آسانى وگشايشى نزديك مقرر فرما، و مرا بر دين محمد و خاندان محمد و بر هدايت محمد و خاندان محمد و بر سنت و روش محمد و خاندان محمد كه درود بر او و آنان باد پابرجا و ثابت قدم بدار، و عمل و كردار مرا در فرمانبرداريت بخشودى زيرا كه من بتو ايمان دارمو بر تو توكل كنم ، و بدرگاه توانا به كنم با اينكه مى دانم باز گشتم بسوى تو است ، و هر آنچه خير و خوبى است از تو خواهم كه همه را براى من وپدر و مادر و خاندان و فرزندانم باز گردانى ، و توئى مهرپيشه و نعمت بخش ، پديدآرنده آسمانها و زمين ، عطا فرمائى خير و خوبى را بهر كه خواهى ، و بگردانىآن را از هر كه خواهى ، پس بمهر و رحمت خويش بر من منت بنه اى مهربانترين مهربانان .

جواب داد: چند روز قبل نامه اى از برادرم بمن رسيد و در آن نوشته بود: پيش از اين ،مكاتيب امير بغداد مشحون از لطف و دلجوئى و آميخته بمهر و محبت بود و منشى امير باجملات گرم و مؤ دبى كه در خلال نامه بكار مى برد روابط حسنه ما را محكم مى كرد وعواطف و الفت فيمابين را تقويت مى نمود و اينك چندى است كه وضع نگارش تغيير كرده ونامه ها فاقد مضامين گرم و مهرانگيز است . ميگويند اين دگرگونى از آنجهت است كه امير،نويسنده خود را معزول و زندانى نموده و ديگرى را بجاى وى گمارده است .