معنی کلمه دولنگراندازی پس رو در فرهنگستان زبان و ادب
{standing moor, dropping moor} [حمل ونقل دریایی] نوعی دولنگراندازی که در آن ابتدا یک لنگر شناور را به آب می اندازند و اجازه می دهند که شناور با جریان آب به عقب حرکت کند، هنگامی که زنجیر به اندازۀ دو برابر طول موردنظر به آب افتاد، لنگر سمت مخالف را به آب می اندازند و این بار، ضمن ...
جملاتی از کاربرد کلمه دولنگراندازی پس رو
ا زآن پس روان شد به کاخ بلند بر دخمه خسرو دیو بند
شمر گفت : منتظر چه هستى ، خداوند همين ساعت تو را و آقايت را خواهد كشت ! زهير گفت : تو مرا به مرگ و كشته شدن مى ترسانى ؟ به خدا سوگند كشته شدن در كنار امام حسين (ع ) را بر زندگى ابدى با شما ترجيح مى دهم . پس رو به سپاهيان ابن سعد كرد و با صداى بلند گفت : اى بندگان خدا! اين مرد سبك سر احمق تندخو و همپالگيهايش شما را از راه به در نبرند كه به خدا قسم شفاعت محمد (ص ) به كسانى نخواهد رسيد كه خون فرزند و اهل بيت او را ريخته و ياران و پاسداران حرم و حرمتش را كشته باشند.
خاک بر آن سر که نیست معتقد او پس روی آل بوتراب گرفته
مدتى بسيار به اين روش بود و هرگاه مردم به او مى گذشتند، مى گفتند درباره او: خداجزايش را بدهد اين رياكار را. پس رو كرد روزى به نفس خود و با خود خطاب كرد كه :اى نفس ! ديدى پاداش عمل كردن براى غير خدا را. از آن وقت تصميم گرفت و با خود گفت: البته خاص مى گردانم عمل خود را براى خداي تعالى ، و هيچ عملى بر عمل هاى خود زياد نكرد، همان قسمى كه عمل مى كرد، عمل نمود ولى تنها نيتش را تغيير داده بود. يعنى :قصد خود را براى خدا خالص گردانده بود، آن وقت مردم هرچه به او مى گذشتند مى گفتند: خدا رحمت كند فلانى را.
349 وصيت به صبر حضرت على (ع ) در بستر شهادت به فرزندان خود گفت : زود باشد كه فتنه ها رو بهشما آورد از هر جانب . و منافقان اين امت كينه هاى ديرينه خود را از شما طلب نمايند و انتقاماز شما بكشند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نيكو است پس به جناب امام حسنو امام حسين (ع ) فرمود كه : بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاى بسيار واقع خواهدشد از جهت هاى مختلف ، پس صبر كنيد تا خدا حكم كن ميان شما و دشمنان شما، او بهترينحكم كنندگان است . پس رو كرد به امام حسين (ع ) و فرمود: اى ابوعبدالله تويى شهيداين امت ، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا.
نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) در سفر بود، پس رو به اصحابخود كرده فرمود: هيچ مى دانيد اين چه روزى است ؟ عرضه داشتند: خدا و رسولش داناتراست . فرمود: اين روزى است كه خدا به آدم مى فرمايد: برخيز برخاستن آتش . مىگويد: پروردگارا برخاستن آتش يعنى چه ؟ مى فرمايد: از هر هزار نفر نهصد و نود ونه نفر به سوى آتش ، و يك نفر به سوى بهشت .
از آستانه او بر مگیر از این پس روی که نیست دولت و دین را جزین حوالتگاه
این یکی در پیش آن از پس روان دل پر از هول و زبان لاحول خوان
پس رو رندان خرابات باش باز نمانی ز رفیقان بکوش
((يابوده باشد براى تو بوستانى از درختان خرما و انگور پس روان گردانى در آنجويهاى آب را در ميان آن بوستانها روان كردنى )).
با توجه به اینکه آنها روی هم ۳ جفت دستکش دارند پس روی هم ۱۵ تومان سود میکنند با توجه به اینکه هرکس به صورت جدا ۵ تومان سود میکند و حالت دیگری وجود ندارد پس هسته این بازی شامل (۷٫۵، ۷٫۵) میشود همچنین (۵، ۱۰) و یا (۹، ۶) هم شامل هسته میشوند.
نگه میکردی از پس روی آن ماه چو باران میفشاندی اشک بر راه
و مسعودى نقل كرده : وقتى كه اهل مجلس يزيد اين كلام را گفتند: حضرت باقر عليهالسّلام شروع كرد به سخن ، و در آن وقت دوسال و چند ماه از سن مباركش گذشته بود پس حمد و ثنا گفت خداى را پس رو كرد بهيزيد و فرمود: اهل مجلس تو در مشورت تو راءى دادند به خلافاهل مجلس فرعون در مشورت كردن فرعون با ايشان در امر موسى و هارون ؛ چه آنها گفتند(اَرْجِهْ وَاَخاهُ) و اين جماعت راءى دادند به كشتن ما و براى اين سببى است . يزيد پرسيدسببش چيست ؟ فرمود: اهل مجلسِ فرعون اولاد حلال بودند و اين جماعت اولادحلال نيستند و نمى كشد انبياء و اولاد ايشان را مگر اولادهاى زنا، پس يزيد از كلام بازايستاد و خاموش گرديد.(439)
عـفـو كـردم اى نـصـرانـى ، سـؤ ال كـن از آنـچـه مـى خـواهـى ، جـاثـليـق گـفـت سـؤال كـنـد از تـو غـيـر از من ، به حق حضرت مسيح گمان نمى كنم كه در علماء مسلمانان مانندتو باشد، پس رو كرد حضرت رضا عليه السلام به راءس الجالوت و فرمود: تو از منسـؤ ال مـى كـنـى يـا مـن از تـو سـؤ ال كـنـم ؟ عـرض كـرد: بـلكـه مـن سـؤال مـى كـنـم و از تـو دليـلى نـمـى پـذيـرم مـگـر ايـنـكـه از تـورات يـاانـجـيـل يـا زبور داود باشد يا چيزى باشد كه در صحف ابراهيم و موسى باشد. حضرتفـرمـود: قـبول مكن از من حجت و دليلى مگر به آن چيزى كه تنطق كرده به آن تورات برلسـان مـوسى بن عمران و انجيل بر لسان عيسى بن مريم و زبور و بر لسان داود. پسراءس الجـالوت عـرض كرد كه از كجا ثابت مى كنى نبوت محمّد صلى اللّه عليه و آله وسلم را؟
صبح ملکی که نه در مشرق حزم تو دمید تا برآمد چو شفق پس روی شام گرفت
آنگاه برگشت و من هم با او بودم ، همين كه خواستيم از در خارج شويم ، مردى از پشت سرآن جـناب گفت : اى محمد! همانجا كه هستى بايست ، پس رو كرد به يهوديان و پرسيد: اى مـردم يـهـود تـاكـنـون كـه مـن در بـيـن شـما بودم مرا چگونه مردى يافتيد؟ گفتند: به خداسوگند ما در بين خود مردى داناتر از تو به كتاب خدا، و فقيه تر از تو و از پدرت واز جدت سراغ نداريم . آن مرد بعد از گرفتن اين گواهى و اعتراف گفت : پس بدانيد كه مـن خـدا را شـاهـد مـى گـيـرم كـه ايـن مـحـمـد هـمـان پـيـغـمـبـرى اسـت كـه شما در تورات وانجيل نامش را يافته ايد.
عمربن عبدالعزيز ابتدا از بنى اميّه نظرخواهى مى كند. آنها مى گويند ما نمى توانيم اظهار نظر كنيم و كار به چنين مسائلى نداريم . پس رو به مردى از اولاد عقيل مى كند. مرد عقيلى مى گويد اگر گفته مرا به عنوان حكم بپذيرى ، اظهار نظر مى كنم و بعد از پذيرش عمربن عبدالعزيز، استدلال مى كند كه على (ع ) برتر است و چون استدلال او قانع كننده بود، ابن عبدالعزيز مى پذيرد و طى نامه اى به مهران بن ميمونمى نويسد كه اين مرد چون در قسمش راست گفته و على (ع ) برتر از ديگران است ، نكاح او صحيح است و طبق اين دستور عمل كن .