دود گن
معنی کلمه دود گن در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه دود گن
جنت بود بستان عشق دوزخ بود زندان عشق آن پرتوی از نوی عشق وین دودی از نیران عشق
برق سیری که چو در پویه شود گرم عنان دود چون شعله برآید ز رهش جای غبار
همه عمر از هوس بر باد دادی میان آتش و دود اوفتادی
مرا جز دود دل در بر کسی نیست چو شمع صبح تا مردن بسی نیست
فرو خور آه را، ای جان و می سوز که دود ما ره روزن نداند
نگردد همت موجم قفسفرسودِ گوهرها به رنگ دود در توفانِ آتش میزنم پرها
ز مرگم گر غبار غم که در دل بود، برخیزد چو شمع کشته از لوح مزارم دود برخیزد
فرانک سر چاه بربست زود بفرمود تا نامداران چه دود
نامده در دو چشم من، خاک در تو ازمژه اشک برخ فرو دود، زود بسجده درشود
یافتم باغی پر شمع و پر از شعله رستم از دود چراغ و ز دم روزن