دوتا شدن. [ دُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کج و خم شدن. دوتا شدن. ( ناظم الاطباء ). دولاشدن. منحنی شدن. خمیدن. دوتاه شدن. دوته شدن. دوتو گشتن. ( یادداشت مؤلف ). انعطاف. ( دهار ) ( منتهی الارب ). انعساف. عوج. تعوج. تکثم. ملخ. ( منتهی الارب ): انعطاط؛دوتا شدن چوب به شکستگی ظاهر. ( منتهی الارب ). انخناث. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) : دوتا شدسهی سرو آراسته که شد طوبی از سایه برخاسته.نظامی.گفت جوع از صبر چون دوتا شود نان جو در پیش من حلوا شود.مولوی.جرشبة؛ دوتا شدن یا خم گردیدن زن. ادبار؛ دوتاشدن گوش ناقه به پشت. ( منتهی الارب ). || خم کردن قد برای تعظیم بزرگی. خم دادن قد تفخیم و بزرگداشت امیر یا بزرگی را. تعظیم کردن. ( از یادداشت مؤلف ) : نه پیش جز خدای جهان ایستاده ام زآن پس نه نیز هیچکسی را دوتا شدم.ناصرخسرو. || مضاعف گشتن. ( ناظم الاطباء ). دولا گشتن. تثنی. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) : به صدبند هر دل شود مبتلا شود رشته حسن هر جا دوتا.ظهوری ( از آنندراج ). || متغیرشدن اعم از اینکه حرف باشد یا چیزی دیگر. ( آنندراج ). تغییر نمودن. ( ناظم الاطباء ) : زاهد ترا سلوک به حق رهنما نشد خودداریت ز رفتن مسجد دوتا نشد.تنها ( از آنندراج ). || دورو شدن. منافق گشتن. دورنگ شدن. ( از یادداشت مؤلف ). || مختلف گشتن. دوگونه شدن : هر دو جهان و نعمتش از بهر مردم است زین روی جان عقل دوگون و دوتا شده ست.ناصرخسرو.
معنی کلمه دوتا شدن در فرهنگ فارسی
کج و خم شدن . و تا شدن .
معنی کلمه دوتا شدن در فرهنگستان زبان و ادب
{duplicate} [زیست شناسی] تکرار شدن یک قطعۀ ژنی در یک فام تن
معنی کلمه دوتا شدن در ویکی واژه
تکرار شدن یک قطعۀ ژنی در یک فامتن.
جملاتی از کاربرد کلمه دوتا شدن
از نوید پیریام بر زندگانی نازهاست کز خمیدن قامتم زلف دوتا خواهد شدن
فـقـيـر گـويـد: ظـاهـرا دوتا بودن مصيبت جزع كننده ، يكى مصيبت وارده بر اواست و ديگرمصيبت نابود شدن اجر اواست . به جهت جزع وبى تابى او؛ چنانكه در بعض روايات است: فـَاِنَّ الْمـصابَ مَنْ حُرِمَ الثَّواب ؛ يعنى مصيبت زده كسى است كه از ثواب بى بهره ماند.
در سال ۱۹۸۹، دی-لوئیس با بازی در فیلم پای چپ من به کارگردانی جیم شریدان، در نقش کریستی براون،[و ۷] ظاهر شد. او در این فیلم، بهطور کامل، از سبک متد اکتینگ استفاده کرد و توانست جوایز متعددی، از جمله جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد و جایزه بفتای بهترین بازیگر نقش اول مرد، را ازآن خود کند. براون، نویسنده و نقّاش مبتلا به فلج مغزی بود و تنها میتوانست پای چپ خود را کنترل کند. دی-لوئیس برای اینکه خود را آماده ایفای این نقش کند، به صورت مکرر، به «کلینیک سندی مونت»[و ۸] در دوبلین میرفت و در آنجا با افراد مختلفی با ناتوانیهای متفاوت ارتباط دوستانه برقرار کرد، بعضی از این افراد حتی نمیتوانستند صحبت کنند. او به هنگام صحنه برداری فیلم، حاضر نشد که از نقشش بیرون بیاید. بخاطر اینکه دی-لوئیس نقش فردی فلج را بازی میکرد، مجبور بود با ویلچر سر صحنه حاضر شود. به همین دلیل اعضای گروه فیلمبرداری او را جلوی دوربین میبردند و به او غذا میدادند. او همچنین برای بهتر شدن ایفای نقشش، به قدری با جنبههای درونی زندگی کریستی وفق گرفته بود که حتی همانند او خجالت میکشید. شایعه شده بود، او برای اینکه بتواند همانند فلجها روی ویلچر بنشیند، دوتا از دندههایش را شکستهاست اما در سال ۲۰۱۳ در جشنواره بینالمللی سنتا باربارا آن را تکذیب کرد.
بعد از انقراض سلسله افشاریه و ظهور کریمخان زند و شکست او در برابر سردار قدرتمند افاغنه بنام آزادخان افغان، در سال ۱۱۶۶ (ق) برای استمداد نیروی جنگی وارد قلعه فلک افلاک خرمآباد شد، اکثر ایلات و طوایف لرستان منجمله ایل بزرگ چگنی اعلام همبستگی نمودند. در این اعلام حمایت، ولی چگنی از بزرگان طایفه بداق که دارای سه پسر به نامهای علیرضا بیگ، محمودرضا بیگ و موسیرضا خان بوده و براساس خصلت جنگجویی که داشتهاند، همراه یکی از پسرانش به نام محمودرضا و دوتا از برادرزاده هایش به نامهای عباسخان و رحمان چگنی وارد اردوی خان زند میشوند. در جنگی که در دوآب سیلاخور بروجرد بین سردار لر کریمخان زند و آزادخان افغان به وجود میآید، عدهای از طرفین کشته شده ازجمله ولی پدر محمودرضا از طایفه بداق چگنی. محمودرضا بعد از کشته شدن پدرش تا پیروزی نهایی سردار زند به او وفادار بود، در شیراز تشکیل خانواده میدهد، بعد از مرگ کریم خان در سال ۱۱۹۳ (ق) که سرداران زند بر سر جانشینی او شمشیر بر روی یکدیگر کشیدند که در مجموع شانزده نفر از دلیرترین افراد قوم لر به ضرب گلوله کشته میشوند.
غیرت راه محبت، بر نمی تابد رفیق همرهی گر بایدت، از غم دوتا باید شدن
بند بند آخر به رنگ مو دوتا خواهد شدن در جوانی ننگ اگر دارد ز خم زانوی مرد
براى روشن شدن اين مطلب مضمون روايتى را كه در مستدركالوسائل و مقتل خوارزمى آمده است نقل مى كنيم كه : حضرتابوالفضل در دوران كودكى در كنار پدرش اميرالمؤ منين عليه السلام نشسته بود آنحضرت به قيافه ابوالفضل تماشا مى نمود خواست با او با زبان كودكى حرفبزند فرمود فرزندم بگو يكى ! ابوالفضل گفت يكى . سپس فرمود بگو دوتا!عرضه داشت پدرجان شرم دارم با زبانى كه يكى گفتم بگويم دوتا. اميرمؤ منان چوناين جمله را از فرزند كوچك و عزيزش شنيد به آغوشش كشيد و او را بوسيد(244).