( دل آویخته ) دل آویخته. [ دِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) دلبسته. دلبستگی یافته. علاقه پیدا کرده. || عاشق : بر دل آویختگان عرصه عالم تنگست کان که جائی به گل افتاد دگر جا نرود.سعدی.چنان معلوم می شود که دل آویخته و آشفته است... پسر دانست که دل آویخته اوست. ( گلستان سعدی ).
معنی کلمه دل اویخته در فرهنگ فارسی
( دل آویخته ) دلبسته . دلبستگی یافته .
جملاتی از کاربرد کلمه دل اویخته
هرکجا بگذرد آب سخن سیم و زری صد دل آویخته هر سوی چو دولاب بود
اما نشستن به جایی که زنان جوان به نظاره آیند و مردان جوان باشند از اهل غفلت که شهوت بر ایشان غالب بود، حرام بود که سماع در این وقت آتش شهوت از هر دو جانب تیز کند. و هر کسی به شهوت به جانبی نگرد و باشد نیز که دل آویخته شود و آن تخم بسیاری فسق و فساد شود. هرگز چنین سماع نباید کرد.
عقل بیجا در عنان اهل دل آویخته است گله آهوی وحشی را شبان در کار نیست
از خون دو چشم من چو دو چشم غراب و دل آویخته غرابی گشته ز اضطراب
چه دلاویز بود زلف تو یارب که دراو صد دل آویخته از هر سر مویی داری
محتشم را که به یک موی دل آویختهای دارد از موی دلاویز تو حظی و چه حظ
از سرهر مژه ام خون دل آویخته چون لعل خواهم ای باد خدا را که به گوشش برسانی
آن را که دل آویخته درد و نیاز است آن درد و را جود و سخای تو دوا به