دشوار امد
معنی کلمه دشوار امد در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه دشوار امد
تیری ز قضا راست مرا بر جان زد دشوار آمد مرا که سخت آسان زد
مرحوم طبرسى در مجمع البيان از سدّى نقل كرده كه او گفته است : وقتى كه قدّار بزرگشد، روزى با دوستان خود در جايى نشسته و مى خواستند شراب بخورند، و بدين منظورقـدرى آب طـلبـيـدنـد كـه در شـراب بريزند، ولى آب نبود، چون آن روز، آبشخور ناقهصـالح بـود و آن حـيـوان آب هـا را خـورده بـود. اين وضع برآن ها دشوار آمد. قدّار گفت :مـايـليـد تـا مـن ايـن شـتـر را بـكـشـم ؟ آن هـا گـفـتـنـد: آرى . بـديـن تـرتـيـب مـقـدمـاتقتل ناقه فراهم شد.(210)
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ، آن از بهر آنست که ایشان را دشوار آمد و ناخوش، این نامه که اللَّه فرو فرستاد، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (۹) بنیست بداد اللَّه کردارهای ایشان را.
ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ آن از بهر آنست که ایشان بر پی کاری رفتند که اللَّه خشم گرفت بر ایشان بآن، وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ و دشوار آمد ایشان را پسند اللَّه، فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (۲۸) تباه کرد و فرانیست داد کردارهای ایشان.
جمادى الاولى سال هشتم : رسول خدا صلى الله عليه و آله ، (حارث بن عمير ازدى ) رابا نامه اى نزد پادشاه (بصرى ) فرستاد و چون (حارث ) به سرزمين (موته) رسيد (شرحبيل بن عمرو) او را كشت . كشته شدن (حارث ) سخت بررسول خدا دشوار آمد و مردم را به جهاد فراخواند و سه هزار مرد فراهم گشت .رسول خدا (زيد بن حارثه ) را بر آنان امارت داد و فرمود تا به همان جايى كه(حارث ) شهادت يافته است رهسپار شوند و مردم آن سرزمين را به اسلام دعوت كنند واگر نپذيرفتند به يارى خدا با آنان بجنگند.
در خواب به او خبر دادند كه ترا در نزد خدا هيچعمل خوبى نيست ! گفت : خداوندا پس اعمال من به كجا رفت ؟ گفتند: تو عملى نداشتىزيرا هرگاه كار خوبى مى كردى به مردم خبر مى دادى ، و جزاى چنين عملى همان قدر استكه تو خشنود مى شدى از اطلاع مردم بر كار خوبت ؛ اين وضع بر عابد دشوار آمد ومحزون گرديد.
اگر غنيمتى نزديك و سفرى كوتاه (براى جهاد) بود، قطعاً (منافقان ) در پى تو مىآمدند، ولى آن راه بر آنان دور و دشوار آمد (و به اين بهانه نمى آيند) و به خدا سوگندخواهند خورد كه اگر مى توانستيم ، با شما (به جنگ ) بيرون مى شديم ! آنان (با اينروش ،) خود را هلاك مى كنند و خداوند مى داند كه آنان دروغگويانند.
فاضلی بر یکی از دوستان صاحبراز خود نامه مینوشت، شخصی در پهلوی او نشسته بود و به گوشه چشم نوشته وی را میخواند، بر وی دشوار آمد، بنوشت که اگر نه در پهلوی من دزدی زنبهمزد نه نشسته بودی و نوشته مرا نمیخواندی همه اسرار خود بنوشتمی.
ابن سيرين ، مردى را همواره سوار بر چارپايى مى ديد. روزى او را پياده ديد و گفتش :چهارپايت را چه كردى ؟ گفت : هزينه او مرا دشوار آمد و فروختمش . ابن سيرين او را گفت: نمى بينى ؟ كه روزى او را نيز از تو باز داشته اند.
از روايـات ظـاهـر مـى شـود كـه او از اوليـاء اللّه و ازاهـل بـهـشـت اسـت و حـضـرت صـادق عـليـه السـلام او را دوسـت مـى داشـتـه ووكيل و قيم بر نفقات عيال آن حضرت بوده . شيخ طوسى در ( كتاب غيبت ) فرموده :و از ممدوحين ، معلى بن خنيس است و او از قوام حضرت صادق عليه السلام بود، و داود بنعـلى او را بـه ايـن سـبـب كـشـت و او پـسـنديده بود نزد حضرت صادق عليه السلام و برطريقه او گذشت . و روايت شده از ابوبصير كه گفت : چون داود بن على ، معلى را كشت وبه دار كشيد او را، بزرگ آمد اين بر حضرت صادق عليه السلام و دشوار آمد بر او، بهداود فـرمـود: اى داود! بـراى چـه كـشـتـى مـولاى مـرا ووكيل مرا در مال و عيالم به خدا سوگند كه او وجيه تر بود از تو نزد خدا، و در آخر خبراسـت كـه فـرمـود: آگـاه بـاش بـه خـدا سـوگـنـد كـه اوداخل بهشت گرديد.(218)
بس نادره یار آمدی بس خواب دلدار آمدی بس دیر و دشوار آمدی بس زود و آسان میروی
در مجمع البيان گفته است ابكم به معناى كسى است كه از شكم مادر،لال به دنيا آيد، نه چيزى بفهمد و نه بتواند بفهماند، بعضى گفته اند ابكم ، آن كسىاست كه نتواند سخن گويد، و كلمه (كل ) به معناى سنگين است وقتى گفته مى شود:(كل عن الامر، يكل ، كلا) يعنى فلان امر بر او سنگين آمد، و بهمين جهت براى انجامشبرنخاست و (كلت السكين كلولا) به معناى كند شدن و كلفت شدن لبه كارد است و(كل لسانه ) به معناى اين است كه زبانش كند شد و سخن گفتن بر او دشوار آمد، وبهمين جهت تصميم بر سخن نگرفت ، و اين در حقيقت بخاطر كند شدن زبان است .