دراز محاسن

معنی کلمه دراز محاسن در لغت نامه دهخدا

درازمحاسن. [ دِ م َ س ِ ] ( ص مرکب ) آنکه محاسنی دراز دارد : معتصم مردی بود سپید... درازمحاسن. ( مجمل التواریخ و القصص ).

معنی کلمه دراز محاسن در فرهنگ فارسی

آنکه محاسنی دراز دارد

جملاتی از کاربرد کلمه دراز محاسن

مؤ لف : اينكه راوى گفت : با سه انگشت ابهام و انگشت پهلوى آن و انگشت وسط مى خورد،خواست تا رعايت ادب كند چون لفظ (سبابه ) كه انگشت پهلوئى ابهام است مشتق از(سب - ناسزا) است ، و اما اينكه روايت كرد كه آن حضرت فالودهميل مى فرمود، مخالف است با روايتى كه صاحب كتاب محاسن آنرا با ذكر سند از يعقوببن شعيب از ابى عبدالله (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: در وقتى كه اميرالمؤ منين(عليه السلام ) در بين چند نفر از اصحاب خود در ميدان كوفه ايستاده بود شخصى طبقىفالوده به عنوان هديه برايش آورد، حضرت به اصحاب خود فرمودمشغول شويد، خودش هم دست دراز كرد كه ميل كند ناگهان دست خود را كشيد و فرمود:بيادم آمد كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فالوده نخورد، از اين جهت از خوردن شكراهت دارم .