در کوشیدن

معنی کلمه در کوشیدن در لغت نامه دهخدا

درکوشیدن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) کوشیدن :
آنانکه به کار عقل درمی کوشند
هیهات که جمله گاونر می دوشند.خیام.رجوع به کوشیدن شود.

معنی کلمه در کوشیدن در فرهنگ فارسی

کوشیدن

جملاتی از کاربرد کلمه در کوشیدن

فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ نگر تا فرمان کافران نبری، وَ جاهِدْهُمْ بِهِ و باز کوش با ایشان جِهاداً کَبِیراً (۵۲) باز کوشیدنی بزرگ.
اما کلمهٔ اهنوخوشی در شاهنامه درست نیست و تصحیف است. این کلمه محرف هوتوخش زبان پهلوی است و آن مرکب است از دو جزء: جزء اول هو به معنی خوب و جزء دوم از مصدر توخشیش یا (تخشیدن) به معنی کوشیدن و ورزیدن. هوتخش یعنی خوب و زنده و نیکو کوشنده و مراد از آن طبقهٔ صنعتگر است. شاهنامه چهارمین طبقه اجتماعی ایران دوران جمشید را طبقه صنعت‌گر برمی‌شمارد و اینگونه از ایشان یاد می‌گردد:
هرکه را تیغش دهد هنگام کوشیدن نوید سوی دوزخ باشد او را هم بدین گیتی مقام
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف کرده: «هنگامه دل گداز بس سختی می‌بود… مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا می‌داند چه دل سوخته‌ای درآن ساعت می‌داشتند. ثقةالاسلام به همگی دل می‌داد و از هراس و غم ایشان می‌کاست… چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقةالاسلام بود، همچنان بی پروا می‌ایستاد… بالای کرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند… به روسی با افسر سخن آغاز کرده می‌گفت ما چه گناه کرده‌ایم… آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند. چهارم صادق الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت. ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله موسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: “زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه» و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینه‌ای که به علی موسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم های اینان را بندند یا چون یکی را می‌آویزند و بالای دار دست و پا می‌زند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنان‌که از پیکره‌ها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمان‌ها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقه‌ها گرفتار شکنجه جان کندن بوده‌اند. ”
سرانجام هر باز کوشیدنی بجز خوردنی نیست و پوشیدنی
«ارج آن را کسانی دادند که آن روزها خوانده‌اند و تکانی را در خواننده پدیدمی‌آورد و به یاد می‌دارند. انبوه ایرانیان که در آن روز خو به این آلودگی‌ها و بدیها گرفته بودند و جز از زندگانی بد خود به زندگانی دیگر گمان نمی‌بردند از خواندن این کتاب تو گفتی از خواب بیدار می‌شدند و تکان سخت می‌خوردند. بسیار کسان را توان پیدا کرد که از خواندن این کتاب بیدار شده و برای کوشیدن به نیکی کشور آماده گردیده و به کوشندگان دیگر پیوسته‌اند.»
جهاد (مبارزه کردن) و در لغت به معنای تلاش، کوشش، برای به کار بستن، تمرکز کردن، سخت کوشیدن، به انجام رساندن است. می‌توان از آن برای اشاره به کسانی استفاده کرد که از نظر جسمی، روحی یا اقتصادی در راه خدا خدمت می‌کنند. در زمینه دینی، مبارزه با کفر و بی‌عدالتی با استفاده از هر وسیله ممکن برای استقرار، تبلیغ و دفاع از دین و مبانی آن در سطوح فردی و اجتماعی است.
به کوشیدن توان آباد گردید شوی آباد گر کوشنده باشی
دست بیعت با توکل داده ام روز ازل از برای رزق کوشیدن نمی آید ز من
نامرادی بود نوعی آبرو غالب دریغ در هلاک خویش کوشیدیم و کوشیدن نداشت
به قول «لیندا لی بوکوفسکی» منظور از سنگ‌نوشته‌ی قبر شوهرش چیزی شبیه به این گفته است: «اگر شما همه‌ی وقتتان را صرف کوشیدن کنید، آنگاه همه‌ی آنچه انجام داده‌اید کوشیدن بوده، پس نکوشید و فقط انجامش دهید.»
ترکِ کوشش دامنِ منزل به دست‌آوردن است راهِ خود را دور می‌سازی ز کوشیدن چرا
روز بخشیدن در گنج نهانی بشکنی روز کوشیدن دل شیر شکرای بشکری
گزافه داند با دولت تو کوشیدن گزافه نیست بریدن ز ران شیر کباب