در دستی شاه

معنی کلمه در دستی شاه در لغت نامه دهخدا

در دستی شاه. [ ] ( اِخ ) ( دروازه ٔ... ) یکی از ده دروازه شهرتبریز بوده است. رجوع به نزهةالقلوب ج 3 ص 76 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه در دستی شاه

چند سال پیش، در این محل، پس از جنگ قمشه همین فتحعلی خان افشار به عنوان سردار و همه‌کاره آزادخان به تعقیب کریم خان پرداخته بود. کریم خان خسته و شکسته در حین فرار ناچار با دستی با دشمن می‌جنگید و با دستی زن و بچه خود را از راه‌های سخت کوهستانی و رودخانه پرآب می‌گذرانید. یکی از زنان کریم خان قنداقه طفلی شیرخوار را در یک دست و افسار اسب را در دستی دیگر گرفته بود و از ترس افتادن قنداقه نوزاد آهسته و با تردید از رودخانه می‌گذشت. کریم خان که دشمن را در پشت سر خود می‌دید، به نوک نیزه قنداقه آن بچه ضعیف و بی گناه را از کنار مادرش ربوده و در آب انداخته بود. اما خاطره تلخ آن روز پس از سالها، هنوز در ذهنش باقی مانده بود به همین جهت وقتی دوباره به همان مکان رسید نتوانست آن واقعه مخوف را از یاد ببرد. جسد فتحعلی خان را در آستانه امامزاده شاهرضای قمشه به خاک سپردند. همان جایی که اسکندر برادر مادری کریم خان پس از کشته شدن در جنگ قمشه به خاک سپرده شده بود.
عنان رخش در دستی گرفته به دستی دست پا بستی گرفته
کسی دیدست در سی سال دارائی که در دستی کتاب دفتر توجیه و در دستی قلم باشد؟
ز مستان هوس‌پیمای این محفل نمی‌بینم چو مینا شیشه در دستی و چون ساغر قدح نوشی
دست چون دارمت که در دستی اندهی نیستم چو تو هستی
تازه از دام فریبی جسته‌ام فیّاض‌وار کو سر زنجیر در دستی که نخجیرم کند
همی جویم تو را، لیکن چو می‌یابم نه در دستی همی بینم تو را، لیکن چو می‌جویم نه پیدایی
خوش آن ساعت که در کوی بتان محیی رود سرخوش به دستی شیشه در دستی پر از می ساغری بیند
اعتمادی نیست بر گردون و صلح و جنگ او تیغ در دستی و در دستی سپر باید گرفت
همه افغان بسر عاشق نظاره بدستی زلف و در دستی کناره
تو در دستی اگر دولت شد از دست چو تو هستی همه دولت مرا هست