دراوفتادن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) اوفتادن. درافتادن. افتادن : از در افتادن شکاری خام صد دیگر در اوفتند به دام.نظامی.- از پای دراوفتادن ؛ ناتوان شدن : چندان بگریستی بر آن جای کز گریه دراوفتادی از پای.نظامی.رجوع به درافتادن و افتادن شود.
معنی کلمه در اوفتادن در فرهنگ فارسی
اوفتادن در افتادن افتادن
جملاتی از کاربرد کلمه در اوفتادن
کور را خود این قضا همراه اوست که مرورا اوفتادن طبع و خوست