در ادمی

معنی کلمه در ادمی در لغت نامه دهخدا

( درآدمی ) درآدمی. [ دَ دَ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان ، در 34هزارگزی شمال خاوری زرند سر راه مالرو خانوک به راور. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

معنی کلمه در ادمی در فرهنگ فارسی

( در آدمی ) ده کوچکی است از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان

جملاتی از کاربرد کلمه در ادمی

اگر پری طلبم چون تو آدمی نبود در آدمی نگرم چون تو کس پریوش نیست
در آدمی هنری به ز عشق نتوان یافت اگر به عشق نیی زنده مرده‌ای در گور
ای رایت حسن تو روان کشتن عشاق در آدمیان فتوی قربان ز که پرسم؟
نفس نطقی دانه‌ای دان از ملک در آدمی تا شود حاصل ازین یک دانه خرمن صدهزار
کاصل در آدمی سرّ است نه سر سر بود همچو باد (؟پا) و سرّ چون پر
هرچه باید در آدمی ز هنر داشت آن جمله نیکوی بر سر
در آدمی به صورت خاکی نظر مکن نقد نه آسمان به زمینی سپرده‌اند
سخی باش زیرا که در آدمی نکوهیده عیبی چو امساک نیست
ازین قیاس تو در آدمی نگر، کو نیز نه دیر و زود درین گیر و دار خواهد ماند