داع داع

معنی کلمه داع داع در لغت نامه دهخدا

داع داع. [ ع ِ ع ِ ] ( ع صوت ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را خوانند یا زجر کنند. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه داع داع در فرهنگ فارسی

کلمه ایست که بدان گوسپندان را خوانند یا زجر کنند

جملاتی از کاربرد کلمه داع داع

پس این نیز از عجایب قدرت دل است و این چنین خاصیت چون کسی را پدید آید، اگر داعی خلق باشد معجزه گویند و اگر داعی نباشد کرامات گویند اگر در کار خیر باشد، آن کس را نبی گویند یا ولی و اگر در کار شر باشد آن کس را ساحر گویند و سحر و کرامات و معجزات از خواص قدرت دل آدمی است، اگر چه میان ایشان فرقهای بسیار است، که این کتاب بیان آن احتمال نکند.
کسب کرده راعی انعام تو در هر مکان نصب کرده داعی انصاف تو در هر طرف
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم داعی دولت به هر مقام که هستیم
سر فرازا دست داعی گیر از آنک آستانت همچو او چاکر نیافت
مانع از آن شد که داعی را به بغداد بفرستد. او گفت: «مصلحت آن است با قلعه پدران خویش الموت فرستی». حکام بعدی آل جستان دیدگاه‌های متفاوتی در مورد زیدیان داشتند. خسرو فیروز ـ برادر و جانشین علی ـ داعی را «خلاص داد و با گیلان فرستاد».
بنابراین، داعی فردی است که مردم را از طریق گفتگو به درک اسلام دعوت می‌کند، بی‌شباهت به معادل اسلامی مبلغی که مردم را به ایمان، نماز و شیوه زندگی اسلامی دعوت می‌کند.
رها نکرد فراق تو در ولایت وصل نه راعی و نه رعیت، نه داعی نه مجیب
احتمالاً به خاطر تغییراتی که در روش آموزش به وجود آمد، نهاد آموزشی دیگری به نام «مدرسه» در امارت‌های اسلامی به وجود آمد. از نخستین مدرسه‌های ایجاد شده، مدرسه‌ای در شهر آمل بود که ناصر کبیر، امام و داعی علویان، در سال ۳۰۲ هجری تأسیس کرد و در آن به تدریس شعر، ادب، فقه و حدیث می‌پرداخت. این گونه مدارس رفته‌رفته در قرون چهار تا ششم، که زیاریان بر منطقه فرمانروایی می‌کردند، گسترش می‌یافتند.
(دروازه قرآن، دروازه اصفهان [درب اصطخر]، دروازه سعدی، دروازه قصابخانه، دروازه کازرون، دروازه شاه داعی الی اله).
مرشد طبع سوی عقل از می داعی عقل سوی رشد از غی
یعقوب ابتدا نزد رویگری به شاگردی پرداخت. از ویژگی‌هایی چون حمیت، صداقت، راستی و درستی برخوردار بود. با متجاوزان به‌سختی برخورد می‌کرد. علاوه بر آن در سیاست‌مداری کارکشته بود، خدمت‌گذاران را پاداش می‌داد و خودش و لشکرش را خدمت‌گذار مردم می‌دانست. مثل مردم معمولی غذا می‌خورد، کاخ و تجملاتی نداشت، بسیار بخشنده، شجاع، نجیب و درون‌گرا بود. دربارهٔ مالیات نوشته‌اند که یعقوب، درگرفتن مالیات به مردم سخت نمی‌گرفت؛ به‌جز در طبرستان که به‌خاطر جنگ با داعی دستور داد که خراج دو ساله را از مردم بگیرند.
رستم چون برای آوردن نوشدارو پا در رکاب شد، سهراب به هوش آمد و رستم را خواست. رستم بازگشت و دوباره گودرز را برای گرفتن نوشدارو به درگاه کاووس فرستاد: «گویند گودرز در این مرتبه نوشدارو را آورد که سهراب داعی حق را لبیک گفته بود».
اميرالمؤ منين در ضمن خطبه اى غرا، قيام زيد را پيشگويى نمود و فرمود: (( ليقوم عندذلك رجل منا اهل البيت ، فانصروه فانه داع الى الحق )). ))در اين شرايط مردى از خاندان ما قيام مى كند، او را يارى دهيد چون او مردم را به حق دعوتمى كند (( فكان الناس يحدثون ان ذلك الرجل هو زيد))، )) (310) و مردم مىگفتند اين رجل موعود همان زيد است .
در حق من که گاه سخن داعی حقم لطفی بکن رعایت حق قدیم را
گر داعی فضلش کند اندیشه دگرگون از لوح جهان محو کند نام فنا را
معلوم رای توست که داعی دولتت بازی ست کاسمان تو زیبد نشیمنش