داستان دیدن. [ دی دَ ] ( مص مرکب ) مشهور و برملا دیدن.آشکارا دیدن. مقابل پنهان و مخفی دیدن : هلد بشهر خجند اندرون به پنهانی وزآن بگرد سمرقند داستان بیند.سوزنی.
معنی کلمه داستان دیدن در فرهنگ فارسی
مشهور و بر ملا دیدن
جملاتی از کاربرد کلمه داستان دیدن
ظروف طلایی تپه فُلول - یافتههایی که مایهٔ شگفتی بسیار شده - را میتوان در بافت فرهنگی شناختهشدهتری میتوان درک کرد. این ظروف را میتوان در فهرست طولانی اشیاء شامل کاسههای طلایی و نقرهای، برخی با درونمایههای هندسی همچون دو کاسهٔ بدستآمده از تپه فُلول، و برخی شامل منظرههای داستانوار از بلندیها، گروههای شکار، و کار بر روی زمینها، جای داد. نمایشگاه سال ۱۹۸۸ در موزیم گیمه (با عنوان "فرانسوی: Les cités oubliés de l.Indus"؛ "ترجمه: شهرهای فراموششدهٔ سند"، AFAA, cat. 1988) فرصتی برای دیدن اشیاء غنی بدستآمده از گورهای گنجینهٔ کویته را فراهم میکرد. یکی از اشیاء به نمایش گذاشتهشده یک جام برای نوشیدن با پایهای از طلا بود. بر روی یک فریز (نوارهای مزین به نقوش برجسته) جانوران شکار تزئین داده شده بود، که کندهکاریهای بر روی پوست آن دقیقاً به شیوهٔ یکسان با گاههای نر بر ظروف طلایی بدستآمده از تپه فُلول صورت گرفته بود.