[ویکی فقه] دادخواهی پادشاه مصر (قرآن). دادخواهی پادشاه مصر (قرآن)از مضمون آیه ای از قرآن کریم، دادخواه بودن پادشاه مصر استفاده می شود. یوسف علیه السلام، به دادخواهی پادشاه مصر امید وار بود.وقال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک.. به یکی از آن دو که می دانست رها می شود، گفت: مرا نزد مولای خود یاد کن. اما شیطان از خاطرش زدود که پیش مولایش از او یاد کند، و چند سال در زندان بماند.یوسف پس از تعبیر خواب آن دو زندانی چون اطمینان به تعبیر خوابش داشت احساس می کرد این دو بزودی از او جدا خواهند شد، برای اینکه روزنه ای به آزادی پیدا کند، و خود را از گناهی که به او نسبت داده بودند تبرئه نماید، " به یکی از آن دو رفیق زندانی که می دانست آزاد خواهد شد سفارش کرد که نزد مالک و صاحب اختیار خود (شاه) از من سخن بگو" تا تحقیق کند و بی گناهی من ثابت گردد اینکه یوسف علیه السّلام از ساقی پادشاه می خواهد که داستان مظلومیت او را نزد پادشاه بیان کند، معلوم می شود آن حضرت به دادخواهی وی امید داشته است.
جملاتی از کاربرد کلمه دادخواهی پادشاه مصر
در اين وقت يوسف به پادشاه مصر گفت : در اين نعمت و سلطنتى كه خداوند به من درمملكت مصر عنايت كرده چه نظرى دارى ؟ راءى خود را كه اين باره بازگو كه من در اينكار نظرى جز خير و صلاح نداشته و آنان را از بلا نجات دادم و كه خود بلايى بر آنهاباشد و اين لطف خدا بود كه آنان را به دست من نجات داد!
2- گرچه در ظاهر پادشاه مصر به يوسف گفت : (( انّك اليوم لدينا مكين )) ولىدر واقع خداوند به يوسف مكنت داد. (مكنّا )
هرودوتوس نویسندهٔ تواریخ، از بلایی آسمانی و الهی که بخشی از قشون سناخریب را معدوم کرد، سخن به میان میآورد: "هنگامی که سناخریب، پادشاه اعراب و آسوریها، سپاه فراوان خود را به سوی مصر هدایت کرد، جملهٔ جنگجویان و رزمندگان از این که به کشمکش بیایند، امتناع کردند (یعنی به کمک پادشاه مصر، Sethos)، به همین علت، فرمانروا (فرعون مصر، Sethos) در حالی که شدیداً اندوهگین و غمین بود، به معبد درونی وارد شد و در برابر تمثال خداوند، از سرنوشتی که قرار بود به زودی به سراغش بیاید، شکوه و شکایت کرد.
در معانى الاخبار به سند خود از امام سجاد (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثىكه صدر آن در بحث روايتى گذشته نقل شد فرمود: يوسف زيباترين مردم عصر خودبود، و چون به حد جوانى رسيد، همسر پادشاه مصر عاشق او شد و او را به سوى خودخواند. او در پاسخش گفت : پناه بر خدا ما ازاهل بيتى هستيم كه زنا نمى كنند. همسر پادشاه همه درها را به روى او و خودش بست ، وگفت : اينك ديگر ترس به خود راه مده ، و خود را به روى او انداخت ، يوسف برخاست وبه سوى در فرار كرد و آن را باز نمود، و عزيزه مصر هم ازدنبال تعقيبش نمود و از عقب پيراهنش را كشيد و آن را پاره كرد و يوسف با همان پيراهندريده از چنگ او رها شد. آنگاه در چنين حالى هر دو به شوهر او برخورد نمودند، عزيزهمصر به همسرش گفت سزاى كسى كه به ناموس تو تجاوز كند جز زندان و يا شكنجهاى دردناك چه چيز مى تواند باشد.
دکتر آشتیانی در طول سالهای فعالیتش نشانهای متعددی دریافت کرد که میتوان به نشان کوماندورنیل از ملک فؤاد پادشاه مصر، نشان درجه اول سپاس از وزارت فرهنگ و هنر، نشان درجه اول خدمات اجتماعی، نشان لژیون دونور از دولت فرانسه و نشانهای درجه دو و سه تاج اشاره کرد.
بدينسان ، دانش پزشكى رو به ترقى نهاد و ((بطلميوس ))اوّل و دوّم ، دو پادشاه مصر، در اسكندريه دست به تأ سيس مدرسه پزشكى زدند. از اينمدرسه ((جالينوس )) كه در قرن ششم قبل از هجرت مى زيسته ، ظهور يافت .
از دنباله داستان معلوم مى شود كه پادشاه مصر پس از تحقيق دستور احضار زليخا را نيزدر آن جـلسـه صـادر كـرد. زليـخـا نيز از روى ميل يا اكراه ، در جلسه مزبور حضور پيداكرد و به پاك دامنى يوسف اعتراف كرد.
در ايـن وقـت يـوسـف بـه پادشاه مصر گفت :در اين نعمت و سلطنتى كه خداوند به من درمـمـلكـت مـصر عنايت كرده چه نظرى دارى ؟ راءى خود را در اين باره بگو كه من در اين كارنـظـرى جـز خـيـروصلاح نداشته ام و آنان را از بلا نجات ندادم كه خود بلايى بر آن هاباشم و اين لطف خدا بود كه آنان را به دست من نجات داد!.
البته لفظ (فرعون ) اسم پادشاه مصر نبوده ، بلكه لقبى بوده مانند (خديو)كه مصرى ها بطور كلى پادشاهان خود را به آن لقب مى خوانده اند، همچنانكه روميانپادشاهان خود را (قيصر) و ايرانيان (كسرى ) و چينى ها (فغفور) لقب مى دادهاند، و اما اينكه اسم فرعون معاصر با موسى بن عمران (عليهماالسلام ) و آن شخصى كهبه دست موسى غرق شده چه بود؟ قرآن درباره آن تصريح نكرده است .
در این دوران قلعه ساسون به پادشاه مصر، مالیات میپرداخت؛ پس از مدتی مهر از دادن عوارض و مالیات به پادشاه مصر سرپیچی کرد و با او به نبرد تن به تن پرداخت. وقتی پادشاه مصر دید که از عهده مهر برنمی آید از در آشتی درآمد و از گرفتن مالیات صرف نظر کرد. پس از مرگ پادشاه مصر، همسر او «ایسمیل خاتون» برای داشتن فرزندی قوی و دلیر از مهر و با نیتی خاص، از او میخواهد که بیاید و از کشورش سرپرستی کند.