خیمه به صحرا ب

معنی کلمه خیمه به صحرا ب در لغت نامه دهخدا

خیمه به صحرا بردن. [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ب ِ ص َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) غایب شدن. پنهان شدن. خیمه بصحرا زدن. || آشکارا و بی پرده بودن. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه خیمه به صحرا ب

آمد بهار مشک بو، در خانه منشین، ای صنم کز بهر عشرت هر گلی خیمه به صحرا می‌کشد
خیمه به رامشگهِ تجرید زن وجدکنان نغمهٔ توحید زن
ترک چشم ار کندم ملک دل اینگونه خراب تا زنی چشم به هم خیمه به صحرا زده‌ای
چو لاله خیمه به صحرا زن ار دلی داری که دل همی بگشایدهوای لاله ستان
ما را به سرای پادشاهان ره نیست تو خیمه به پهلوی گدایان نزنی
یک روز یار اگر قدمی سوی من زند بخت رمیده خیمه به پهلوی من زند
ز صحن خیمه به صحرا شعاع طلعت دوست برید از رخ خورشید مهر حربا را
«سلطان عشق خواست که خیمه به صحرا زند درِ خزاین بگشاید گنج بر عالم پاشد.»
گر در گذاریم به سرا پرده کرم با پادشه ز مرتبه خیمه به در زنم
رشته جاذبه مهر به خاک افتاده است چند چون شبنم گل خیمه به گلزار زنیم
گر شب هجران مرا تاختن آرد اجل روز قیامت زنم خیمه به پهلوی دوست