خی وان

معنی کلمه خی وان در لغت نامه دهخدا

خیوان. [ خ َ ] ( اِخ ) پدر صالح است. رجوع به صالح بن خیوان بن خالد شود.
خیوان. [ خ َ ]( اِخ ) نام شهریست بیمن و گویند بت معروف یعوق در قریه ای موسوم به خیوان بوده است. ( از معجم البلدان ).

جملاتی از کاربرد کلمه خی وان

شد لیلی را درون ز غم شاد وان نامه ز جیب خویش بگشاد
وان یکی وصف دون اندیشه تا بدو داد طبع را تعلیم
کان از صدف شرف مهین در وان نه صدف از فروغ او پر
وان كادوا ليفتنونك عن الاذى اوحينا اليك لتفترى علينا غيره و اذا لاتخذوك خليلا
وان کو به کژی من کشد دست خصمش نه منم که جز منی هست
این برد فرمان آنکس کو برد فرمان او وان کند آهنگ آنکس کو کند آهنگ او
عمرم برفت در غم هجران آن صنم وان عمر نازنین ز سر گفت و گو نرفت
باز رو سوی علی و خونیش وان کرم با خونی و افزونیش
بر ما خورشید سایه اندازد وان شمع مقیم این لگن گردد
آن جان که نه قربان سرت ننگ وجود است وان سر که فدای تو نه، سرمایهٔ عار است
سر مومن هست در دریای ایمان چون صدف وان صدف چون بنگری بی لؤلؤ شهوار نیست