خوش طبع شدن

معنی کلمه خوش طبع شدن در لغت نامه دهخدا

خوش طبع شدن. [ خوَش ْ / خُش ْ طَ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) فکاهت. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه خوش طبع شدن در فرهنگ فارسی

فکاهت

جملاتی از کاربرد کلمه خوش طبع شدن

(صامتا) از دل عشاق محو صبر و ثبات تو خیالان همه خوش طبع و ظریفند نجات
ده سال بر ولی اگر او میزبان بود خوش طبع تر بود ، چو شود پیش میهمان
نازک چو نهال نو دمیده خوش طبع و لطیف و آرمیده
زن خوب خوش طبع رنج است و بار رها کن زن زشت ناسازگار
معاويه به قيس بن سعد گفت : رحم الله ابا الحسن بسيار خندان و خوش ‍ طبع بود. قيسگفت : بلى ، رسول خدا هم با صحابه خوش طبع و خندان بود! يا معاويه ، تو ظاهرا مدحاو را نمودى ولى قصد ذم آن جناب كردى ، و اللهآن حضرت با آن شكفتگى و خندانى ،هيبتش از همه كس افزون بود و آن هيبت تقوى بود كه آن سرور داشت ، نهمثل هيبتى كه اراذل شام از تو دارند.
در «مجالس النفائس» در باره او آمده: او از مردم متعین خراسان بود مردی پاکیزه روزگار و صحبت دیده و خوش طبع بود، و خطوط را نیک نویسد اما در لباس و عقد دستار بسیار تکلف میکند.
ببرد از پری چهرهٔ زشت خوی زن دیو سیمای خوش طبع، گوی
نارنک زاد غنچه خوش طبع ترک چشم در خیل صورت تو زده لاف یلدشی
نسیم نیم شبم بر مشام بویی زد سحر شکفته و خوش طبع و تر دماغ شدم

ابويزيد، عقيل بن ابى طالب ، برادرِ اميرالمؤ منين على عليه السّلام است . وى مردى ظريف ، خوش طبع ،فصيح ، حاضر جواب و از اَنساب عرب آگاه بود. او درسال 39 هجرى از برادر بزرگوار خود، رنجيده و نزد معاويه رفت .عقيل در اواخر عمر نابينا شده و در زمان معاويه وفات يافت . وى در ايّامى كه پيش معاويه بود، ميان او و معاويه مناظرات بسيار واقع شده