خوش بر سر پا ام
جملاتی از کاربرد کلمه خوش بر سر پا ام
ناله دردم و خوش بر سر کار آمدهام از دل چنگ کنون بر لب تار آمدهام
سر و کار دو جهان در گرو کار تو شد الله الله! که چه خوش بر سر کار آمده ای!
آن باده همانست اگر شیشه بدل شد بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد
چون بدیدیم که وصل تو بما می نرسد با دل شیفته خوش بر سر زنهار شدیم
جان گرامی کردم فدایش عمر عزیزم خوش بر سر آمد
خورشید حسنش خوش بر سر آمد سرو روانش چون در بر آمد
صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم خوش بر سر بهانه نشستهست طاقتم
بیا ای ترک سر مست سر آیی اگر افتی چو ما خوش بر سر آیی
خوش باش و بیندیش که مهتاب بسی خوش بر سر خاک یک به یک خواهد تافت