خنجر بر سنگ کشی

معنی کلمه خنجر بر سنگ کشی در لغت نامه دهخدا

خنجر بر سنگ کشیدن. [ خ َ ج َ ب َ س َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تیز کردن خنجر را. ( آنندراج ) :
بسنگ سرمه خنجرهای مژگان را کشید امشب
ازین جان سختی من پس نداند تیغ ابرو را.؟ ( ازآنندراج ).

جملاتی از کاربرد کلمه خنجر بر سنگ کشی

گفت آن یک نیزهٔ گردان مراست گفت این یک خنجر بران مراست
عدوی تو گر صبح گردد چو صبحش نفس همچو خنجر بر آید زخنجر
پیری نهاد خنجر بر نایت تا کی خوری دریغ ز برنائی؟
ابر سر شمشیر تو هرجا که ببارد از خاک زمین خنجر بران به بر آمد
جهت دفع همین فتنه ستاده صف صف بید کز برک بکف خنجر بران دارد
سوی گرز و شمشیر دست آورند به خنجر بر ایشان شکست آورند
اى زينب ؟ مگر در وداع باز پسين فرزندم حسين و روان شدن او سوى ميدان ، من همى خاكمصيبت بر سر نمى كردم ؟ اى زينب ، چه بگويم از آن هنگام كه شمر خنجر بر حنجرفرزندم حسين نهاد، و من سرش را در دامن داشتم و حيران و نگران بودم كه سر فرزندمحسين را نوك سنان برآوردند. اى زينب ، اى دختر جان من ، چه گويم از آن وقت كه لشگراز قتلگاه به سوى خيمه گاه روى نهادند و شعله نار به گنبد دوار بر آوردند.
اگر اشکی فرو ریزم ز مژگان خون می ریزد وگر آهی برآرم از جگر خنجر برون آرد
تا بدیدی خنجر بران من وان سر فرزند در دامان من
بخندد اجل چون تو خنجر بر آری بجنبد جهان چون تو لشکر برانی
گرچه سرش به خنجر بران بریده شد بر دشمنان صناعت خنجر کند همی