خم اندرخم

معنی کلمه خم اندرخم در لغت نامه دهخدا

خم اندرخم. [ خ َ اَ دَ خ َ ] ( ص مرکب ) پیچاپیچ. پیچ درپیچ. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
کمندی بفتراک بر شست خم
خم اندرخم و روی کرده دژم.فردوسی.هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو خاست
جایگاهش بجز از زلف خم اندرخم نیست.خاقانی.شرح شکن زلف خم اندرخم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است.حافظ.جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندرخم زد.حافظ.

معنی کلمه خم اندرخم در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پیچ در پیچ. ۲ - مجعد (زلف )

جملاتی از کاربرد کلمه خم اندرخم

باغ آراست تن از خلعت نوروزی چون شغالی که همی زد اندرخم