خلل دماغ
معنی کلمه خلل دماغ در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خلل دماغ
هین مگردان خو که پیش آید خلل در دماغ و دل بزاید صد علل
ز فکر و ذکر و ریاضت دماغ را خلل است بگیر جام و بمان فکرهای فاسد را
چون دماغ فلک از صیت تو مختل گردد عیسی از مهر نشاید که کند دفع خلل
گفتم به طالعم خللی هست گفت نیست عیب از خیالهای دماغ تباه تست
و بر امثال این الی غیر نهایت قادر است، پس چگونه روا بود که به سبب قدری دیگری را جز وی دوست دارند؟ اما صفت تنزیه و پاکی از عیوب. آدمی را کمال این کجا تواند بود؟ و اول نقصان وی آن است که بنده است و هستی وی به وی نیست، بلکه آفریده است و چه ناقص بود بیش از این، و آنگاه جاهل است به باطن خویش تا به چیزی دیگر چه رسد. اگر یک رگ را در دماغ وی خلل رسد دیوانه شود و نداند که سبب چیست و باشد که علاج آن پیش وی بود و نداند و عجز وی و جهل وی چون حساب برگیری که چند است، علم و قدرت وی در آن مختصر گردد، اگرچه صدیق است و اگرچه پیغامبر است.
همه عود در مجمر و گل بجیب دماغ از خلل خالی و دل ز عیب
خیالم خلل یابد اندر دماغ زبانم خدر گیرد اندر دهان