خلاف امد

معنی کلمه خلاف امد در لغت نامه دهخدا

( خلاف آمد ) خلاف آمد. [ خ ِ / خ َ م َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کنایه از ناموافق. ناسازگار. غیر مطابق :
هرچه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود.نظامی.از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.حافظ.

معنی کلمه خلاف امد در فرهنگ فارسی

( خلاف آمد ) کنایه از ناموافق ناسازگار

جملاتی از کاربرد کلمه خلاف امد

هر چه خلاف آمد عادت بود قافله سالار سعادت بود
پیک آمد اینک آمد در حجاب بی خلاف آمد برون او از حساب
رکن نخستش که شهادت بود راه خلاف آمد عادت بود
حق که منشور سعادت داده ست در خلاف آمد عادت داده ست