خلاصی دادن. [ خ ِ / خ َ دَ ] ( مص مرکب ) رهانیدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا.نظیری ( از آنندراج ).
معنی کلمه خلاصی دادن در فرهنگ فارسی
رهانیدن : بیا ز محنت جان کندنم خلاصی ده که دم زدن ز فراق تو مردنی است مرا
جملاتی از کاربرد کلمه خلاصی دادن
او گفت که به نفع خلاصی ایران از شر خمینی و همه آخوندها، «قرصهای تلخی» وجود دارد که باید بلعید. او مثالی از شارل دوگل، رهبر مقاومت فرانسه در زمان جنگ دوم را ذکر کرد که مجبور شد اهانتهای بزرگی را به افتخار ملی فرانسه بپذیرد. از جمله غرق شدن ناوگان فرانسه در الجزایر توسط انگلستان در سال ۱۹۴۰ و از دست دادن ۱۳۰۰ ملوان فرانسوی و اینکه دوگل نیز مجبور به پذیرش کمک مالی از انگلیس شد.
نمیبینم ترا، از تو همیبینم من عاصی خلاصی از عذاب این جهان وآن جهان دادن