خط پیما
جملاتی از کاربرد کلمه خط پیما
ایا باد پیمای بیدای عشق ایا رفرف عرش پیمای عشق
چشم افکن بر بلاد نیستی راه می پیما به یاد نیستی
خضر صد قافله مجنون بیابانی شد هر غباری که ازین بادیه پیما برخاست
نرگس دوست میفروش آمد لعل دلدار باده پیما شد
سر بنهم من که مرا سر خوشست راهْ تو پیما که سرت ناخوشست
خسروان را گر بود شبدیز و گلگون زیر ران اهل معنی را براق آسمان پیما دل است
عرق پیمای شبنم چون سحر عمریست میتازم ندارم آنقدر آبی که گرد خویش بنشانم
بیا، که قاسم بیچاره باد پیما شد بعذر آنکه همه عمر باد می پیمود
مادحت با خاطری چون آتش و طبعی چو آب بدسگالت باد پیما و حسودت خاکسار
ز بوی خون من، می در رگ مخمور می آید خدنگی خورده ام، از باده پیما چشم بی باکی