خط بستن. [ خ َ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) مخطط شدن جوان ساده رو. موی بر عارض جوان درآمدن. ( از آنندراج ) : سبزه ها از لاله زار خاطر شانی دمید تا لبش خط زمرد رنگ بر بیجاده بست.ملا شانی تکلو ( از آنندراج ).
معنی کلمه خط بستن در فرهنگ فارسی
مخطط شدن جوان ساده رو موی بر عارض جوان در آمدن .
جملاتی از کاربرد کلمه خط بستن
زنخدانها چو بر خواهند بستن زنخدان را ز نخ میدان دریغا
به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن بود شیرازه از غفلت به اوراق خزان بستن
چه سود کند جز که همه دل بستن تا روز چه زاید این شب آبستن
هر بنده که بگریخت ز احسان خداوند آزاد کنش کاو نشود رام به بستن
جان عاشق در تن خاکی چسان گیرد قرار؟ موج دریا دیده را بستن به ساحل مشکل است
چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن
غنیمت می شمارم صحبت گل، نیستم بلبل که عمرم بگذرد ایام گل در آشیان بستن
بستن را چنین تسلی داد وینچنین نزد خویش فتوی داد
هم از-جاده گذرندهها دید زاویهاش-را بستن
مهر خاموشی سپرداری کند اسرار را بستن لب ازگهر باشد نگهبان صدف
براى آن كه اين دوران طوفانى را به سلامت طى كنى و با اطمينان خاطر به سرمنزل سعادت برسى ، در مواقع ضرورى تذكرات لازم را به تو مى دهيم و از خطراتىكه بر سر راه دارى ، آگاهت مى سازيم . انتظار داريم كه تو نيز با پذيرفتن و بهكار بستن نصايح ما صميمانه با ما همكارى نمايى و موجبات پيروزى و موفقيت خود را،كه هدف مشترك ماست ، فراهم آورى .
هنگام جمع بستن واژهای باها، اگر حرف یکی مانده به حرف آخر فتحه باشد تبدیل به کسره میشود. پاکتها میشود پاکتا (pâkEtâ)، کاغذها میشود کاغذا(kâqEzâ)، دفترها میشود دفترا (daftErâ).
دیده بستن ز جهان فیض و گشایش دارد چون گدا کور شود برگ و نوا میبیند