( خط آزادی ) خط آزادی. [ خ َطْ طِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قباله و چک که مولی در تحریر عبدی دهد. برات آزادی. ( یادداشت بخط مؤلف ). مقابل خط غلامی. ( آنندراج ) : گفت که از دست بند عشق تو جستم کم خط آزادی از عذاربرآمد.سوزنی.خط آزادی نگیری صائب از بی طاقتی تا زجان خود چو مرغ نیم بسمل بگذری.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه خط ازادی در فرهنگ فارسی
( خط آزادی ) قباله و چک که مولی در تحریر عبدی دهد برات آزادی .
جملاتی از کاربرد کلمه خط ازادی
جز بمی هیچ دل از بند غم آزاد نشد خط آزادی ما جز خط بغداد نشد
گر ببینم روی گل را صبحگاهی در قفس خط آزادی شود هر مد آهی در قفس
معشوق تازه رو خط آزادی غم است در گلشنی که سرو نباشد گذر مکن
گرفته سرو ز قد تو خط آزادی ولی چه فایده، بگذار تا نگه دارد
می شود فاختگان را خط آزادی سرو در ریاضی که نهال تو خرامان گردد
چو محتشم خط آزادی از تو میگیرم که او ز خیل غلامان به این سند کندم
پس از غلامی ده ساله گشتهام راضی به بندگیت به یک سطر خط آزادی
خط آزادی نگیری صائب از بی طاقتی تا ز جان خود چو مرغ نیم بسمل نگذری
خط برآوردی و عشاق پراکنده شدند این خط سبز تو گویی خط آزادی بود
گفت که از دستبند عشق تو جستم کم خط آزادی از عذار برآمد