خصم یک چشم
معنی کلمه خصم یک چشم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه خصم یک چشم
دلم با خویشتن آمد شکایت را رها کردم هزاران جان همیبخشد چه شد گر خصم یک جانست
یک خسته دل و در پی او این همه خصم یک دسته گل و در ره وی این همه خار
از چنین خصم یکی دشت نیندیشم به گه حجت، یارب تو همی دانی
اگر میانجی روزی شوم میان دو خصم یکی نهد دگری را و در من آویزد
یک سوار از لشکر او خصم یککشور سپاه یک پلنگ ازکوه بربر مرگ یک هامونکلاب