خرمن سوختن. [ خ َ / خ ِ م َ ت َ ] ( مص مرکب ) سوزاندن خرمن. کنایه از بدبخت و مفلس کردن : آورده اند صحبت خوبان که آتش است بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم.سعدی.آتش بیار و خرمن آزادگان بسوز تا پادشه خراج نخواهد خراب را.سعدی.
جملاتی از کاربرد کلمه خرمن سوختن
اگر باشد دو صد خرمن گناهم توانی سوختن از برق آهم
به شوق خرمنی کز برق گرد دشت میگردد مرا خرمن ز شوق سوختن ره بر شرر بندد
آتشی در خرمن ما زد غمت با وجود سوختن درساختیم
اشک شمعی بود یک عمر آبیار دانهام سوختن خرمن کنید از حاصل پروانهام
شمع روی تو که در خرمن گل آتش زد برق او را چه غم از سوختن رخت من است