خرت خرت

معنی کلمه خرت خرت در لغت نامه دهخدا

خرت خرت. [ خ ِ خ ِ ] ( اِ صوت ) صوت ، و حکایت از صوت مته ای که چوبی را سوراخ میکند و یا چرخ خیاطی و امثال آن که بصدا درمی آید. بیشتر کسی این را میگوید که بخوابست وبر اثر صداهای فوق از خواب بازماند و بصورت اعتراض میگوید: آنقدر خرت خرت شد که من از خواب بیدار شدم.

معنی کلمه خرت خرت در فرهنگ فارسی

صوت و حکایت از صوت مته ای که چوبی را سوراخ میکند و یا چرخ خیاطی و امثال آن که بصدا در می آید .

جملاتی از کاربرد کلمه خرت خرت

بار سازی بر خرت آلت نمی‌بینی همی از چه معنا بگذری تو آتش اندر خر زنی
تو نیایی و نگویی مر مرا که خرت را می‌برند ای بی‌نوا
چون که‌ چسبید سخت بیخ خرت مادرت را درآرد و پدرت
خرت ار نیست رو پیاده به راه کآدمی خود نه کمتر است از خر
به خرت خواستم دهم نسبت دیدم از خر توراست کمتر دم
ای خرت لنگ از ره دشوار زیست غافل از هنگامهٔ پیکار زیست
خرت ویلدرس فردی خوش‌برخورد است و در جمع‌های خصوصی با بسیاری از رقبای خود به خوبی رفتار می‌کند. رفتار تک‌رو و بیان صریح او برای بخش زیادی از جامعه هلند جذاب است.
بر نه به خرت بار که وقت آمده است دل در سرای و جای سپنجی منه
نمی خواهی کز این سودا، بری سود بود نفع خرت منظور و مقصود
پيرمردى بر خر خويش سوار بود و با حركت خر، خويش را به سختى مى جنباند. چنانكه براى رسيدن ، شتاب دارد. در راه به ظريفى برخورد و او را پرسيد: اى فلان ! تافلان روستا، چه قدر راه است . گفت : سه فرسنگ . گفت : به چه مدت آنجا رسم ؟ گفت :تو پس از يك ساعت و خرت پس از دو روز.
خرت خانه بقا و دنيا خانه فناست ، ولى اهلدنيا غافلند و گويا مومنانند كه آگاه و اهل تفكر و عبرتند: آن چه با گوشهاى خود مىشنوند آنها را از ياد خدا كر نكند و هر زينتى را كه چشمشان بيند از ياد خدا كورشاننسازد. پس به ثواب آخرت رسيدند چنانكه به اين دانش رسيدند.
گویم سخنی بنیوش این گوش خرت بفروش بیدار شو از غفلت رو پنبه بکن از گوش