[ویکی فقه] تفسیر پژوهی خاورشناسان ، بر اساس نحوه مطالعات و آشنایی آن ها با اسلام ، به چند دوره تقسیم می شود.آغاز مطالعات قرآنی، ردیه نویسی کشیشان مسیحی بر ضد اسلام است . این دوره از اواخر قرن اول هجری آغاز شد و مشخصاً به فعالیتهای یوحنای دمشقی (ح ۳۵ـ۱۳۲/ ح ۶۵۵ـ۷۵۰) در این زمینه می توان اشاره کرد.وی ردیه ای بر اسلام نوشت و در آن مطالبی در باره قرآن آورد.وی ظاهراً با عربی آشنایی داشته و از متن اصلی قرآن استفاده می کرده است . منابع غربیان در چندین سده بعد، تنها آگاهی غربیان از قرآن ، ردیه های کشیشانی بود که اطلاعات خود را عموماً از منابع دست دوم و ردیه های دیگر گرفته بودند. نقطه عطف نقطه عطف این دوره ، ترجمه کامل قرآن به لاتینی به دستور پطرس مکرم (۴۸۵ـ۵۵۱/ ۱۰۹۲ـ۱۱۵۶) در حدود ۵۳۷ ـ ۵۳۸/ ۱۱۴۳ بود. این ترجمه همراه با چند متن دیگر، از جمله دو ردیه پطرس مکرم و نوشته هایی از پطرس آلفونسی ، (متوفی ۵۳۴/۱۱۴۰) نخستین اثر جامع در باره قرآن و اسلام بود و نقش مهمی در شکل دادن ذهنیت اروپاییان در باب اسلام داشت. قرآن نولدکه ...
جملاتی از کاربرد کلمه خاورشناسان و تفسیر
خاورشناسان و استادان تاریخ علم دربارهٔ اصول قضایای علمی طب قدیم و تفسیر نظرات و معتقدات قدما، تحقیق کردهاند ولی موفق به تطبیق مزاجشناسی با علم روز نشده و شرح و تفسیر آن را در نوشتههای خود ناتمام گذاشتهاند.
زبان گورانی دستهای از زبانهای ایرانی باختری است که گویشورانش در باختر ایران و شمال خاور عراق زندگی میکنند. برخی محققان گورانی را زبان ادبی استاندارد گویشهای حوزۀ زاگرس دانستهاند. برخی آن را لهجهای از کردی شمردهاند، اما از سدۀ بیست بیشتر خاورشناسان و زبانشناسان آن را یک زبان ایرانی از شاخۀ شمال غربی دانستهاند که از زبان کردی جدا است. گویشوران به گویشهای گورانی همچنین از زبان کردی سورانی، کردی کلهری، کردی کرمانجی و همچنین زبانهای رسمی کشورهایی که در آن زندگی میکنند، مانند پارسی، عربی و ترکی نیز استفاده میکنند. زبان گورانی (که شامل اورامی، گورهجویی، کندولهای، زاغمرزی، بان زردهای، زنگنهای، باجلانی میشود) اغلب به عنوان بخشی از شاخه زازا-گورانی زبانهای هندوایرانی و ایرانی طبقهبندی میشود. زبان زازاکی که در قسمتهای شمالی کردستان گویش میشود، هم از جهت دستوری و هم از جهت واژگان، دگرگون است و بهطور کلی توسط گویشوران گورانی قابل فهم نیست؛ اما مرتبط با گورانی در نظر گرفته میشود.
ارکون میگوید در دانشگاه سوربن مشقتهای فراوانی متحمل شدهاست تا کرسی «تاریخِ اندیشهٔ اسلامی» را بنیاد گذارد. تأکید او بیشتر بر «تاریخ» بود تا بر «اندیشهٔ اسلامی». کلمهٔ کلیدی تاریخ به نظر او در پژوهشهای خاورشناسان و اسلامشناسان کلاسیک نادرست یا دستکم نابسنده فهمیده شده بود. او تصمیم گرفت با بهرهگیری از تحولات تازه در زمینهٔ تاریخنگاری شکل نگرش و نگارش تاریخی را در موضوعات اسلامی دگرگون کند.
اثر مشهور او، با عنوان تاریخ ادبیات عربی، طی سالهای ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۲ منتشر شد، و بهصورت نهایی خود با ملحقات آن، طی سالهای ۱۹۳۷–۱۹۴۲ در پنج جلد انتشار یافت و با استقبال خاورشناسان و اسلامشناسان مواجه شد؛ زیرا مشتمل بر همهٔ آثاری بود که به زبان عربی تحریر یافته بود.
خاورشناسان و دانشمندان امروزی عقیده دارند که در ادوار ماقبل تاریخ و هندواروپاییها، که نیاکان آریاییها بهشمار میروند، قبل از انشعاب به قسمتهای مختلف زمین باهم در آسیای مرکزی میزیسته و به یک زبان سخن میگفتهاند و این زبان کهنتر و سادهتر از زبان سانسکریت بوده، این زبان مادر همهٔ زبانهای آریایی آسیا و اروپا بهشمار میآید. به علاوه همهٔ این اقوام به یک دین و یک روش پرستش عقیده داشتند. احتمال میرود که سردی هوا در عصر یخبندان مابین ۱۸۰۰۰ تا ۱۰۰۰۰ سال پیش، مهاجرت عظیم اقوام هندواروپایی را سبب شده باشد. در طی این مهاجرت یک شعبه از هندواروپاییها به سوی شمال غرب روانه شده و به پنج قسمت مختلف اروپا کوچ نمودند. شاخهٔ دیگر آریاییها بودند که در نواحی استپ ممتد از شمال دریای سیاه و دریای کاسپین در جنوب روسیه تا ترکستان و رودهای آمودریا و سیردریا مسکن گزیدند. در اواخر هزاره چهارم و اوایل هزار سوم پیش از میلاد، در استپهای آسیای مرکزی از اقوام هندواروپایی جدا شدند و به سمت نواحی آسیای مرکزی جنوبی و افغانستان حرکت کردند. این اقوام پس از سکونت در منطقه ای که بر حسب سنت و روایت اوستا و ریگودا (متون باستانی اقوام هندوایرانی) به نام اَریانم وَئِجَه (Airyanəm vaējō) شهرت دارد، در حدود اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول پ م همزمان با عصر برنز متأخر از یکدیگر جدا شدند و در مسیرهای جداگانه ای وارد شبهقاره هند و فلات ایران شدند.
اولین جلسهٔ کنگره صبح روز پنجشنبه ۱۲ مهرماه در تالار دارالفنون تشکیل شد. محمدعلی فروغی خطابهای در تشکر از خاورشناسان و نمایندگان دولتهای خارجی شرکتکننده ایراد کرد. پس از او علیاصغر حکمت خطابهای به زبان فرانسوی ایراد کرد. سپس اعضای هیئت رئیسهٔ کنگره انتخاب شدند، و حسن اسفندیاری (محتشمالسلطنه) به عنوان رئیس کنگره انتخاب شد.
75-كتابهايى از خاورشناسان و بعضى علماىاهل تسنن و نويسندگان معاصر مصرى و ديگران در (الغدير) مورد انتقاد قرار گرفته ودرباره گفتار نادرست آنها بررسى و تحليلى دامنه دار شده است .
شگفت انگيزتر اينكه برخى از مدعيان دانش و معرفت در گذشته وحال به مشوش ساختن اذهان امت اسلامى و ايجاد شك و ترديد پرداخته اند و البته علت آنناتوانى فكرى نسبت به درك اسرار و اهداف عالى اين عقيده و يا ديگر جهات بوده است ازآن جمله در عصر حاضر مى توان از خاورشناسان و همفكرانشان نام برد. كسانى چون :گولدزيهر، فلهاوزن ، فان فلوتن ، مك دونالد، برناردلويس ، مونتگمرى وات ،ماسينيون و برخى از مسلمانانى كه (به تبع گرايشهاى روشنفكرانه ) دنباله رو فكرىايشان اند و راه آنان را در ايجاد شبهه و شك و ترديد نسبت به معتقدات اسلامى و آنچه درقرآن و سنت آمده است مى پيمايند.
به گفته پورپیرار خاورشناسان و باستانشناسانی مانند گیرشمن، گلدزیهر، واندنبرگ، هرتسفلد. اشمیت، آستروناخ … و نسخه بدلهای ایرانی آنها همگی یهودیتبار بوده و تلاش دارند با ایجاد جعل تاریخ پرشکوه هخامنشی، اشکانی و ساسانی، قوم یهود را در پس پردهای از دود پنهان کنند. او مورخان دانشور را بیسواد میداند.
در میان متفکران اسلامی، هیچیک به اندازه محمد غزالی تألیف و تصنیف نکردهاست. گویند تألیفهایش را شمار کردند و بر روزهای عمرش تقسیم نمودند، هر روز چهار جزوه شد و تردیدی در آن نیست که بسیاری از این آثار که نام بیشتر شان در تاریخ نهضتهای فکری اسلامی از رودکی تا سهروردی آمدهاست، منسوب به او است. میگویند تعداد کتابهایی که در طول زمان به او نسبت دادهاند، شش برابر رقمی است، که خودش دو سال پیش از مرگش در نامهای به سنجر یادآور شدهاست: «بدان که این داعی در علوم دینی هفتاد کتاب کرد…» و همین موضوع کار پژوهش را بر اهل تحقیق تا حدی دشوار نمودهاست. از جمله خاورشناسان و دانشمندانی که در مورد تألیفات غزالی تحقیق کردهاند میتوان گشه، مک دونالد، گلدزیهر، لویی ماسینیون، اسین پلاسیسوس، مونتگمری وات، موریس بوژیر، میشل آلار، و عبدالرحمن بدوی را نام برد. خصوصاً دکتر عبدالرحمن بدوی دانشمند مصری، با یاری گرفتن از مجموعه تألیفات خاورشناسان قبل از خود، کتاب مؤلفات الغزالی را به نگارش درآورده که در سال ۱۹۶۰ چاپ شدهاست. در این کتاب از ۴۵۷ کتاب اصلی و منسوب یاد شده به مؤلف، ۷۲ تای آنها را بیتردید متعلق به غزالی دانسته و در صحت بقیه تردید نمودهاست. این ۷۲ کتاب یا رساله را بدوی به ترتیب تاریخی در پنج مرحله تنظیم نمودهاست که به شرح زیر میباشد: