خالد نقش بندی

معنی کلمه خالد نقش بندی در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خالد نقشبندی، لقب خالد بن احمد بن حسین شهرزوری، صوفی و عالم بزرگ شافعی مذهب قرن سیزدهم است.
او را با القابی چون ابوالبهاء، ذوالجناحین و ضیاءالدین نیز خوانده اند.
بیوگرافی خالد نقشبندی
خالد نقشبندی از مشایخ معروف نقشبندیه است و نسب بسیاری از شیوخ این طریقت به او میرسد شیخ خالد در ۱۱۹۰ و به قولی در ۱۱۹۳، در روستای قره داغ (از توابع سلیمانیه در منطقه شهرزور عراق) به دنیا آمد و ازاین رو وی را خالد سلیمانیه نیز خوانده اند. گفته اند وی از نوادگان پیر میکائیل، معروف به ششانگشت، است که از صوفیان معروف عصر خویش بود.
تحصیلات خالد نقشبندی
خالد تحصیلات اولیه شامل قرآن و مقدمات صرف و نحو عربی و نظم و نثر فارسی و فقه شافعی را در زادگاه خود نزد پدرش، احمد بن حسین عثمانی، آغاز کرد و تا دوازده سالگی تحصیل را در مدارس قره داغ ادامه داد. سپس نزد اکثر علما و مشایخ عراق به تکمیل تحصیلات خود در علوم مختلف از قبیل فقه و حدیث، تفسیر و ادب و لغت، اصول و منطق و حکمت، تصوف، ریاضیات و هندسه پرداخت. در همان زمان از محضر درس شیخ معروف نودهی، از شیوخ طریقت قادریه، استفاده کرد و بعد از اختلافی که بین آن دو پیش آمد برای ادامه تحصیلاتش به شهر کوی (از توابع استان اربیل) رفت و نزد علمای آن جا به خواندن کتب منطقی از جمله شرح جلال الدین دوانی بر تهذیب المنطق تفتازانی مشغول شد و سپس نزد ملامحمد بالکی مشهور به ابن آدم تلمذ کرد. آنگاه به سلیمانیه بازگشت و تحصیلات خود را در منطق نزد علمای آن جا تکمیل کرد. پس از آن به بغداد رفت و نزد صبغةاللّه افندی به تعلم پرداخت، همچنین شرح تفتازانی و شریف جرجانی را بر مختصرالمنتهی ابن حاجب در بغداد آموخت. سپس به قصد تکمیل علوم ریاضی و حساب و هندسه به شهر سنندج نزد شیخ محمد قسیم سنندجی رفت و از او اجازه تدریس گرفت. او در ۱۲۱۳ به سلیمانیه بازگشت و تا ۱۲۲۰ در مدرسه استادش شیخ عبدالکریم برزنجی ــکه در همان سال در اثر ابتلا به طاعون درگذشت ــ به تدریس علوم مشغول شد. خالد در ۱۲۲۰ از راه موصل و شام به مکه سفر کرد و در اثنای سفر از مشایخی چون شیخ محمد کُزبَری (متوفی ۱۲۲۱) و شیخ مصطفی کردی استماع حدیث کرد و به واسطه او از طریقت قادریه اجازه تعلیم یافت.
استاد اخلاق خالد نقشبندی
...

جملاتی از کاربرد کلمه خالد نقش بندی

چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است
خال بر روی تو گویی از سواد چشم حور نقش بندی بر بیاض دست موسی کرده اند
گر خیال نقش بندی در ضمیر یوسفی را می نگر در پیرهن
نقش بندی دمی کند به خیال عقل گوید سخن ولی به گمان
به هر نقش بندی چو پرده ازان به بیرون در مانده ای پرده وار
زلف پر بند تو در بوالعجبی نقش بندی قمر خواهد کرد
نگه کن نقش بندی طبیعت را که در بستان چنان بر آب میبندد هزاران نقش ارژنگی
نقش بندی می کند هر دم خیالش در نظر هیچ نقاشی نمی بیند چنین نقشی دگر
به نقش بندی رویت چو کف گشاده خدا ندیده رنگ رخت، دل ز دست داده خدا
پس طبیعت به نقش بندی دست بر دو نقش از هزار گونه ببست