[ویکی نور] ابویعقوب اسحاق بن حنین بن اسحاق عبادی (149ق)، پزشک و مترجم آثار علمی یونانی بود. وی در یک خانواده نسطوری، از قبیله عباد حیره زاده شد. اسحاق در کنار پدرش، پزشک و مترجم نامدار، حنین بن اسحاق و عمه زاده اش، حبیش، یکی از 3 دانشمند هنرور سخن دانی است که شالوده مکتب حنین را بنیان نهادند و در نقل دانش های یونانی به جهان اسلام، برجسته ترین نقش را داشتند و به همت ایشان، طالبان معرفت در سرزمین های اسلامی، با مهم ترین بخش های میراث علمی یونانیان، آشنایی یافتند. وی نزد پدر و نیز پزشکان مصر و انطاکیه، دانش آموخت؛ پزشکی برجسته و مترجمی توانا شد و از توجه و عنایت خلفای عباسی، از متوکل تا مکتفی و احترام و اعتماد قاسم بن عبیدالله، وزیر معتضد برخوردار بود. او را در شمار ندیمان مکتفی نیز شمرده و گفته اند که این خلیفه در تعیین فرزندش به ولایت عهد، نظر او را خواسته و او با توجه به احکام نجوم، پیش بینی کرده است که خلافت به فرزند مکتفی نخواهد رسید. اسحاق در آگاهی از دانش های یونانی و آشنایی با زبان های یونانی و سریانی و هنر ترجمه، در ردیف پدرش و در فصاحت بیان در زبان عربی، از پدرش برتر بوده است. وی با گروهی از دانشمندان که در پیرامون متکلم شیعی، حسن بن نوبخت گرد آمده بودند، رابطه داشت و بنا به قولی، به اسلام گرویده بود. ترجمه های اسحاق به زبان عربی را از اغلب برگردان های لاتین آثار یونانی که مستقیماً از این زبان ترجمه شده است، به متن اصلی، نزدیک تر شناخته اند. از این رو، افزون بر استفاده مستقیم از متون عربی اسحاق در تهیه ترجمه های لاتین آثار دانشمندان یونان، در موارد بسیاری نیز برای درک درست متون لاتین، این آثار به ویژه کتاب های ارسطو، از ترجمه های عربی اسحاق به عنوان شاهد استفاده شده است. وی شعر نیز می سرود و ابن ابی اصیبعه، ابیاتی از او نقل کرده است. اسحاق در اواخر عمر دچار فلج شد. از سال های پایانی زندگی وی که 3 سال نخست خلافت مقتدر را دربر می گیرد، هیچ گونه آگاهی نداریم. فعالیت اسحاق در زمینه ترجمه، عرصه بسیار گسترده ای را دربر می گیرد. وی بیش از همه به ترجمه آثار فلسفی و به ویژه مؤلفات ارسطو و شروح آن پرداخت؛ در عین حال، شماری از مهم ترین آثار دانشمندان یونانی در ریاضیات و نجوم را نیز ترجمه کرد. تألیفاتی نیز در پزشکی و داروسازی دارد. مهم ترین آثار او، عبارتند از: از منابع چنین بر می آید که همه این آثار مستقیماً از یونانی به عربی ترجمه شده اند: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج8، ص232.
جملاتی از کاربرد کلمه حیری اسحق بن حنین
امير نسبت بمن بدبين و متغير شد، دستور داد زندانيم كردند و تماماموال منقول و غير منقولم را ضبط نمودند. چندى در زندان ماندم و پيوسته از ذلت و خوارىو ياءس و نااميدى رنج ميبردم . روزى ماءمورين زندان بمن خبر دادند كه اسحق بن ابراهيمطاهرى رئيس شهربانى بغداد بزندان آمده و تو را احضار كرده است . سخت نگران شدم ،بر جان خود ترسيدم ، و از زندگى دست شستم مرا نزد او بردند، اداى احترام نمودم .اسحق به روى من خنديد و گفت برادرم عبدالله طاهر از خراسان نامه نوشته و درباره توشفاعت كرده است . امير شفاعت او را پذيرفته و دستور داده است از زندان آزاد شوى و تماماموال و املاكت مسترد گردد. اينك مى توانى بمنزل بروى . خداى را شكر كردم و از شدتشادى بگريه افتادم . همان ساعت رهسپار منزل شدم ، آنروز را در خانه ماندم و بكارهاىپريشانم سر و صورتى دادم .
چنان كه در توقيع مبارك است كه در جواب مسايل اسحق بن يعقوب مرقوم فرمود كه : (واما حوادثى كه به شما روى دهد، پس مراجعه كنيد در آنها به راويان احاديث ما، بدرستىكه آنها حجّت من هستند بر شماها و من حجّت خدايم بر ايشان ، پس مادامى كهجاهل دستش به عالم برسد هر چند به مهاجرت و مسافرت باشد يا به كتاب او در احكامخود مضطرّ نباشد و همچنين عالمى كه حل مشكل و دفع شبهه و تحيّر خود را تواند از ظواهرو نصوص كتاب و سنّت و اجماع كند، عاجز درمانده نباشد.
و مؤ يّد اين احتمال خبرى است كه روايت شده در كافى از اسحق بن عمار كه گفت : فرمودابوعبداللّه عليه السلام كه : (از براى قائم عليه السلام دو غيبت است : يكى از آنهاكوتاه است و ديگرى نمى داند مكان آن جناب را در آن غيبت ، مگر خاصّه از مواليانش .)
شخصى به نام اسحق بن عيسى گويد: روزى عبدالله محض از زندان براى پدرم پيغامداد كه نزد من بيا، پدرم از منصور اجازه گرفت و به زندان عبدالله رفت ، عبدالله گفت :ترا خواستم تا مقدارى آب برايم بياورى ، زيرا تشنگى بر من غلبه كرده است پدرمفرستاد از منزل سبوى آب يخى آوردند وقتى عبدالله سبو را بر دهان نهاد كه بياشامدابوالازهر زندانبان رسيد و چنان با لگد بر آن سبو زد كه به دندان عبدالله خورد ودندانهاى پيشين او ريخت !!
در روايت ديگر منقول است كه اسحق بن اسمعيل و غير او از همين علت بآن حضرت شكايتكردند، فرمود كه وضو بسازيد و دو ركعت نماز بكنيد، حمد و ثناى الهى بجا آوريدوصلوات بر محمد و اهل بيت او بفرستيد، بگوئيد يااَللّهُ يااللّهُ يااللّهُ يارَحْمنُيارَحْمنُ يارَحْمنُ يارَحيمُ يارَحيمُ يارَحيمُ ياواحِدُ ياواحِدُ ياواحِدُ يااَحَدُ يااَحَدُ يااَحَدُ ياصَمَدُياصَمَدُ ياصَمَدُ يااَرْحَمَ الرَّاحِمينَ يااَقْدَرَ الْقادِرينَ يااَقْدَرَ الْقادِرينَ يااَقْدَر الْقادِرينَ يارَبَّالْعالَيمنَ يارَبَّ الْعالَمينَ يارَبَّ الْعالَمين ياسامِعَ الدَّ عَواتِ يامُنَزِّلَ الْبَرَكاتِ يامُعْطِىَالْخَيْراتِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَعْطِنى خَيْرِ الدُّنْيا وَاْلاخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنّى شَرَّ الدُّنْياوَاْلاخِرَةِ وَاءَذْهِبْ مابى فَقَدْ غاظَنِى اْلاَمْرُ وَاَحْزَنَنى .
در حديث ديگر منقولستكه اسحق بن عمار از آنحضرت پرسيد كه ميتواند بود مؤ من دهپيراهن داشته باشد فرمود بلى گفت كه بيست پيرهن فرمود بلى اين اسراف نيستاسراف آنست كه جامه كه بايد براى زينت نگاه داشته بعوض جامه كه در وقت ديگربپوشند بپوشى .
اسحق بن عمار گفت : هنگامى كه عبدالله بن حسن و بستگانش را، به امر منصور دوانيقىبه زندان بردند حضرت صادق عليه السلام نامه اى براى تسلى و تسليت آنها نوشت .
بسند موثق منقول است كه اسحق بن عمار بخدمت حضرت صادق عليه السلام عرضكرد، كهمن با تجار سودا ميكنم و غاليه برخود ميمالم براى آنكه مرا فقير ندانند، حضرت فرمودكه غاليه كم و بسيارش مساويست كسيكه اندك غاليه گاه گاه برخود بمالد كافيست ، اورا اسحق گفت كه من بفرموده حضرت عمل كردم و سالى ده درهم غاليه ميخرم و تمامسال باين خوشبو مى شوم .