[ویکی فقه] حمل بر سبیل متی یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای از اقسام حمل عَرَضی است. یکی از اقسام حمل عرضی، حمل بر سبیل متی است و آن حملی را گویند که محمول، حالتِ بودنِ شیء (موضوع) را در زمان یا ظرف زمان بیان کند؛ مانند: ابن سینا در قرن چهارم و پنجم هجری می زیسته است. مستندات مقاله در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • خوانساری، محمد، منطق صوری.• ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق).• قوام صفری، مهدی، ترجمه برهان شفا. ۱. ↑ ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق)، ج۳، ص۲۳۲.۲. ↑ قوام صفری، مهدی، ترجمه برهان شفا، ص۳۳۴. ...
جملاتی از کاربرد کلمه حمل بر سبیل متی
بعضى ديگر در حل اشكال گفته اند كه كلمه (شى ء) را به همان عموم خود باقى مىگذاريم ليكن نوشته را حمل بر بيانى مى كنيم كه با تناهى ابعاد بسازد، و مى گوئيملوح محفوظ در بيان كردن و نوشتن تمامى اشياء دنيوى و اخروى و آنچه بوده و آنچهخواهد شد نظير بيان جفر، جامع است كه يك حرفششامل و بيان كننده بسيارى حوادث است اين بود آن بحث عجيبى كه خاطرنشان ساختيم .
با اين بيان به خوبى روشن مى گردد كه وجهى ندارد كه ما تسبيح زمين و آسمان را درآيه مورد بحث حمل بر مطلق دلالت كرده و مرتكب مجاز شويم ، زيرا وقتى جايز استارتكاب مجاز كرد كه نشود كلام صاحب كلام راحمل بر حقيقت نمود.
و لذا مرحوم مجلسى اين دو روايت را از جهت وحدتى كه در مضمون و در سند آن دو است يكروايت دانسته ، و فرموده : ظاهرا روايتى هم كه راوندىنقل كرده همين روايت است ، و اگر آن را تغيير داده و گفته آزر عموى ابراهيم بود براى اينبوده كه با اصول عقايد اماميه مطابقت كند. مرحوم مجلسى خودش هم ساير رواياتى راكه آزر بتپرست را پدر ابراهيم دانسته حمل بر تقيه نموده است .
در همان لحظه كه كاروان از دروازه مصر خارج ميشد، يعقوب رو به اطرافيان خود كرد وگفت : اگر حمل بر بى خردى من نكنيد، من بوى يوسف را استشمام ميكنم .
قـوله : الخـيـر مـحـقـق مـحـدثـيـن ، مـجـلسـى ، رحـمـه الله ، درذيـل ايـن حـديث شريف مى فرمايد: خير و شر اطلاق مى شوند بر طاعت و معصيت ، و براسـبـاب و دواعـى آنـهـا، و بـر مـخـلوقـات نـافـعـه ،مـثـل حـبـوب و ثـمـار و حـيـوانـات مـاءكـوله ، و بـر مـخـلوقـات ضـاره ،مـثـل سـمـوم و مـار و عـقـرب ، و بـر نـعـمـتـهـا و بـليـات . و اشـاعره گويند كه تمام اينهافـعـل خـداى تـعـالى اسـت . و مـعـتـزله و امـامـيـه در افـعـال عـبـاد مـخالفت با آنها كردند وتـاءويـل كـردنـد آنـچـه وارد شـده اسـت كـه حـق تـعـالى خـالق خـيـر و شـر اسـت بـه غـيرافـعـال عـبـاد از سـايـر مـعـانـى . پس از آن مى فرمايند: اما حكما پس اكثر آنها مىگـويـنـد لا مـؤ ثـر فـى الوجـود الا الله . و اراده بـندگان معد است براى ايجاد نمودن حقتـعـالى افـعال را به دست او. و اين موافق است با مذهب خود حكما و اشاعره . و اين اخبار راممكن است حمل بر تقيه نمود. انتهى كلامه (1265) رفع مقامه .
و اين سخن از نا مربوطترين سخنانى است كه در تفسير آيه مورد بحث و توجيه فتواىبعضى از صحابه در مورد شستن پاها در وضو گفته اند، براى اينكه هر كسى مى داندكه مسح غير شستن و شستن غير مسح كردن است ، (درمثل معروف توپ صدادار و توپ آهسته معنا ندارد، شستن خفيف هممثل توپ آهسته است ) علاوه براينكه اگر بنا باشد مسح پاها را به شستن پاها معنا كنيمچرا اين كار را در مورد مسح سر نكنيم ؟ و براستى من نمى فهمم كه در چنين صورتى چهچيز ما را مانع مى شود از اينكه هر جا در كتاب و سنت به كلمه مسح بر خوريم آنرا بهمعناى شستن گرفته و هر جا كه به كلمه : غسل (شستن ) بر خوريم بگوئيم منظور از آنمسح (دست كشيدن ) است ؟ و چه چيز مانع مى شود از اينكه ما تمامى رواياتى كه در بارهغسل وارد شده همه را حمل بر مسح كنيم ؟ و همه رواياتى كه در باره مسح رسيدهحمل بر شستن نمائيم ؟ و آيا اگر چنين كنيم تمامى ادله شرعمجمل نمى شود؟ چرا مجمل مى شود آن هم مجملى كه مبين ندارد.
من هم بدنبال او راه افتادم ، طولى نكشيد كه آن مرد عوام فريب ، به جلو مغازه نانوائىرسيد. همينطور كه من حركات او را زير نظر داشتم ، باكمال شگفتى ديدم با زيركى تمام ، دور از چشم نانوا، دو قرص نان ربوده و زيرلباس خويش پنهان كرد. كار عجيب او را حمل بر صحت كرده و با خودم گفتم : شايد باصاحب دكان معامله اى دارد و كار او شرعى است . از آنجا رد شده ومقابل يك مغازه ميوه فروشى رسيد و در مقابل مغازه ، مقدارى توقف كرد و سپس همينكه مغازهدار غافل شد، دزدكى دو عدد انار برداشته و پنهان كرد، و اين كار او بر تعجب من افزود.
و اين استدلال تمام است ، كه بعضى از روايات هم بدان اهميت داده ، و اى بسا كسانيكه ايناستدلال را نپذيرفته اند، و در پاسخ كسيكه پرسيده : پس معناى اين دو آيه (كيفتكفرون الخ )، و (قالوا ربنا الخ ) چيست ؟ گفته اند (از آنجا كه هر دو يك سياقدارند، و دلالت بر دو مرگ و دو حياة دارند، و آيه اولى ظاهر در اين است كه مراد از موتاول حال آدمى قبل از نفخ روح در او، و زنده شدن در دنيا است ، لاجرم موت و حيات در هر دوآيه را حمل بر موت قبل از زندگى دنيا، و حيات در دنيا مى كنيم ، و موت و حياة دوم را درهر دو حمل بر موت در دنيا و زندگى در آخرت مينمائيم ، و مراد از مراتبى كه در آيه دوماست ، همان مراتبى است كه آيه اول بدان اشاره نموده ، پس دلالت آن بر مسئله برزخ هيچمعنا ندارد) و لكن اين حرف خطا است .
درحديث معبر ازحضرت صادق (عليه السلام )منقول است كه هركه تمام شب بيدار باشد براى كسب كردن و بهره ديد خود را از خوابندهد آن كسبش حرام است و اكثر علما حمل بر كراهت شديد كرده اند.
ولى اظهر آن چيزى است كه گذشت كه عيادت كننده دستش را بر خود مريض يا بر شانهخود مريض بگذارد (و ذكر كردن شانه در روايت ظاهراً به عنوانمثال است ) و ممكن است اين روايت را حمل بر روايت اولى بكنيم ؛ چونكه اين روايت تصريحنمى كند در آنچه علامه مجلسى گفته است ، پس ممكن است در اين روايت ضمير به مريضبرگشت كند و اشاره مى شود به اين مطالب با اضافه كردن به رواياتى كه مقدم شداز پيامبر اسلام كه فرمودند از تمام و كامل شدن عيادت مريض اين است كه يكى از شمادستش را بر پيشانى يا دست مريض بگذارد و از مريض سؤال كند كه حالش چطور است و خودتان را با مصافحه كردن ، تحيت كنيد.(449) و همچنينقول پيامبر كه فرمودند : ((از كامل شدن عيادت مريض اين است كه هر گاه بر مريض واردشدى ، دستت را بر سر مريض بگذارى و بگو چگونه صبح كردى )).(450)